۲۰۴.مسند ابن حنبل - به نقل از اسماء بنت يزيد -:من مهار عضبا ، ناقه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، را گرفته بودم كه [سوره ]مائده ، تماماً بر ايشان ، فرو فرستاده شد ۱ و چيزى نمانده بود كه از سنگينى آن ، بازوى ناقه بشكند .
۲۰۵.صحيح البخارى - به نقل از صفوان بن يعلى بن اُميّه -:يعلى مىگفت : كاش پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را در هنگامى كه وحى بر ايشان نازل مىشود ، ببينم ! روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در جِعِرّانه بود و پارچهاى را به صورت سايبانى براى ايشان ، در آورده بودند و عدّهاى از يارانش نيز با او بودند كه باديهنشينى ، در حالى كه ردايى آغشته به عطر بر تن داشت ، آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! در باره مردى كه با ردايى آغشته به عطر ، براى عمره مُحرم شده باشد ، چه مىگويى ؟
عمر ، با دستش به يعلى اشاره كرد كه : بيا .
يعلى آمد و سرش را داخل [چادر سايهبان] كرد . ديد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صورتش سرخ شده است و [مانند شخص خوابيده] صداى خاصّى از او شنيده مىشد . ايشان ، ساعتى بدين حال [، مشغول دريافت وحى] بود و سپس به حالت عادى باز گشت .
۲۰۶.صحيح البخارى - به نقل از زيد بن ثابت -:زانوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به زانوى من چسبيده بود كه خداوند بر ايشان ، وحى نازل كرد . چنان زانوى او بر من سنگينى كرد كه ترسيدم زانويم لِه شود .