الدال و الیاء و النون أصل واحد إلیه یرجع فروعُه کلّها. و هو جنس من الانقیاد و الذلّ، فالدین: الطاعة، یقال: دان له یدین دیناً؛ إذا أصحب و انقاد و طاع، و قوم دینٌ؛ أى: مطیعون منقادون، و المدینة کأنّها مفعِلة، سُمّیت بذلک لأنّها تقام فیها طاعة ذوى الأمر... فأمّا قولهم: إنّ العادة یقال لها دین، فإن کان صحیحاً فلأنّ النفس إذا اعتادت شیئاً مرّت معه و انقادت له.۱
۰.دال و یاء و نون، یک بُن معنایی دارد و همه فروعش به آن بر میگردند. دین، گونهای رام و مطیع بودن است. پس دین، اطاعت کردن است. گفته میشود: «دان له یدین دیناً» یعنی: همراهی کرد، رام شد، اطاعت نمود. «قومٌ دین»، یعنی مردمانی مطیع و رام. مدینه [به معنای شهر] که گویی بر وزن «مفعِله» است، از آن رو، مدینه نام گرفته که فرمانبرداری از فرمانداران [و قانونمداری] در آن حکمفرماست... .
۰.این که به «عادت» دین گفته میشود، اگر درست باشد، برای این است که جان آدمی وقتی به چیزی عادت میکند، با آن همراهی مینماید و رام آن میشود.
زبیدى در تاج العروس پس از ذکر معانى گوناگون براى این واژه مىنویسد:
۰.و الدّین: الطاعة، و هو أصل المعنى، و قد دنته و دنت له: أى أطعته... و الدّین: الذّل و الانقیاد، قیل: هو أصل المعنى.۲
۰.اصل معنای دین، طاعت است. «قد دنته و دنت له»، یعنی: از وی اطاعت کردم. «دین» یعنی رام بودن و فرمانبری. گفتهاند: اصل معنایش همین است.
بنا بر این به عقیده زبیدى، معناى اصلى «دین»، «طاعت» است و سایر معانى به این معنا باز میگردند. وى در ادامه گزارش خود، آورده است که برخى از لغویان، معناى اصلى «دین» را «عادت» و «شأن» دانستهاند.