فرمانروا و «مَلِک» نمىتوان جدا و به دیگرى منتقل کرد. این نوع مالکیت نیز دو گونه است:
یک. مالکیت حقیقى محدود
در مالکیت حقیقى محدود، رابطه میان «مالک» و «مِلک»، واقعى است ولى مطلق نیست، مانند مالکیت انسان بر قواى خود که واقعى است، یعنى در انسان نیروهایى وجود دارد که به وسیله آنها مىتواند ببیند، بشنود، بگوید، بفهمد و.... مالکیت انسان بر این نیروها، قراردادى و اعتبارى نیست؛ بلکه واقعى است و قابل انتقال به دیگرى نیست؛ ولى در عین حال، این مالکیت از دو جهت محدود است:
اوّل: انسان، بر آنچه خارج از وجود اوست، سلطه حقیقى ندارد.
دوم: مالکیت انسان بر قواى خود در طول مالکیت حقیقى خداوند متعال است. انسان، مالک چشم و گوش خود است؛ ولى این مالکیت را خداوند سبحان به او داده است: (أَمَّنْ یَمْلِكُ ٱلسَّمْعَ وَ ٱلْأَبْصٰارَ؛۱ یا چه کسی مالک گوش و دیدگان است؟).
دو. مالکیت حقیقى نامحدود
مالکیت حقیقى نامحدود که ویژه خداوند متعال است، برخاسته از خالقیت و دارندگى مطلق اوست. خداوند خالق هستى، پدید آورنده همه پدیدههاست و بدون او، هیچ پدیدهاى نه هستى مىیابد و نه هستىاش مىپاید. جهانِ خلقت در حدوث و بقا نیازمند خداوند است و در پیدایش و تداوم آفرینش، همه نیازمند عنایت الهى هستند و تا آن گاه که این عنایت باشد، آنها نیز مىمانند و هر گاه که این عنایت رخت بر بندد، آنها نیز معدوم مىشوند و این معنا، چیزى جز همان مفهوم ارتباط همیشگى و همهجانبه هستى با خداوند خالق رحمان نیست؛