«ستایش، ویژه توست».
و در گزارش دیگرى آمده است:
۰.اللّٰهُمَّ إنَّ أحَداً لا یَبلُغُ مِن شُكرِکَ غایةً إلّا حَصَلَ عَلَیهِ مِن إحسانِکَ ما یلزَمُهُ شُكراً.۱
۰.بار خدایا! هیچ کس سپاس نعمتت را چنان که باید، به جاى نیاورده است، مگر این که سپاس دیگرى به جهت [همین توفیق شکرِ] احسان تو، بر او واجب مىشود.
و در گزارش دیگرى آمده است:
۰.إلٰهى! قَصُرَتِ الأَلسُنُ عَن بُلوغِ ثَنائِکَ كَما یَلیقُ بِجَلالِکَ.۲
۰.معبودا! زبانها از گزاردن ثناى تو، آن سان که در خورِ شُکوه و بزرگى تو باشد، قاصرند.
همچنین از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کردهاند:
۰.الحَمدُ لِلهِ الذى لا یَبلُغُ مِدحَتَهُ القائِلونَ، وَ لا یُحصى نَعماءَهُ العادّونَ.۳
۰.ستایش، خداوندى را که سخنوران در ستودنش در میمانند و شمارندگان، از شمردن نعمتهایش ناتوان اند.
بر اساس این احادیث و احادیث مشابه آنها، مدح و شکر مُنعم حقیقى، به دو دلیل، امکانپذیر نیست: یکى این که نعمتهاى او به شماره در نمىآیند و دوم این که، توفیق شکر نعمت، خود، نعمتى دیگر است و نیازمند شکرى دیگر. از این رو، در نگاهِ ابتدایى به نظر مىرسد که این احادیث با احادیثى که پیش از این آوردیم، متعارض اند؛ ولى با تأمّل معلوم مىشود که مضمون این دو دسته از احادیث، تعارضى ندارند؛ زیرا احادیث دسته اوّل، ناظر به وظیفه انسان در مقام