قلمرو پژوهش مىکشانَد. البتّه تا هنگامی که با کمک قرینههاى جانبى، به صدور آنها اطمینان نیافتهایم، نمىتوانیم به استناد آنها، مراد و مقصود الهى را کشف شده بدانیم و به ارائه تفسیر قطعى از کتاب خدا روى آوریم.
از سوى دیگر، کنار نهادن یکسرِ همه احادیث ضعیف، بدون آن که هر مورد را جداگانه بررسى کنیم، ممکن است به حذف بخشى از روایات صادر شده و ناظر به قرآن به عنوان قرینههاى ناپیوسته آن بینجامد. زیانهاى این گرایش افراطی، کمتر از آسیبهاى پذیرش تفریطی حدیث نیست. اگر طریق ارزیابى حدیث را به ارزیابى سند آن منحصر بدانیم و حدیث ضعیف السند را با حدیث سست و مردود، مساوى بپنداریم، تنها احادیثى را به عرصه تفسیر راه مىدهیم که همه افراد واقع در سند آن، شیعه امامى عادل و ضابط و ثقه باشند و یا اگر غیر امامى اند، افرادى شناخته شده و مورد وثوق و اطمینان باشند. درست است که با این رویکرد، احادیث ساختگى و غیر واقعى حذف مىشوند، امّا به همراه آنها شمارى از روایات تفسیرى ضعیف السند صادر شده نیز حذف مىشوند، حال آن که کارایى احادیث تفسیرى، در گرو اثبات اعتبار سندى آنها نیست.
احادیث تفسیرى، از این نظر، مشابه احادیث فقهى نیستند. آنها در موارد قابل توجّهی، نقش راهنما به محتواى آیه را دارند و مفسّر مىتواند با بر گرفتن مضمون آنها، به درون آیه راه یابد و با کشف معناى آیه در دلِ یک نظام هماهنگ قرآنى، به صحّت مضمون حدیث، پى ببرد.
به سخن دیگر، روایت تفسیرى در بسیارى از موارد، قرینه صحّتش را خود مىآورد، به شرط آن که معنایى که از آیه ارائه مىکند، ظاهر آیه به شمار بیاید، با سیاق متنى آیه، هماهنگ باشد و به گونهاى اطمینانبخش، معناى بیان شده را به آیه منتسب کند.
شاید گفته شود: اگرچه بسیارى از روایات ضعیف السند جعلى نیستند، امّا