علّامه بر این باور است که «اعتبار و حجّیت شرعى» از اعتبارات عقلایی است و در جایى و براى چیزى مىآید که اثر شرعی داشته باشد؛۱ امّا در قضایاى تاریخى و امور اعتقادى و مواردى که در صدد تحصیل شناخت واقع هستیم، تعبّد و تشریع و جعل حجّیت، بیمعناست؛ چون اثر شرعى بر آنها مترتّب نیست. به سخن دیگر، معنا ندارد که شارع، غیر علم را علم قرار دهد و مردم را به تعبّد در برابر آن، فرا بخواند.۲
دلیل دیگر علّامه طباطبایی این است که احادیث ساختگى در حوزه تفسیر قرآن فراوان اند و همین امر، موجب بىاعتمادى به روایات تفسیرى میگردد. ایشان مىگوید: سیره عقلا در حجّیت خبر، گزارشهایى را که جعل در آنها فراوان است، شامل نمىشود. بنا بر این، نمىتوان از اثبات حجّیت کلّى خبر واحد به وسیله سیره عقلا، اعتبار اخبار را در عرصه تفسیر، نتیجه گرفت.۳
نقد: در نقد این نظریّه، مىتوان گفت:
اوّلاً باید گفت: این نکته مقبول است که خبر معتبر السند، موجب معرفت مطلق نسبت به واقع نیست؛ امّا موجب معرفت نسبى مىشود؛ معرفتى که مىتواند در پرتو قرینهها تقویت شود، خطاهاى احتمالىاش نفى گردند و به معرفت اطمینانى بینجامد و در تبیین مدلولهای قرآنى و مراد الهى، کاربرد داشته باشد.
گفتنى است که موارد بسیاری از تفسیر و تبیین قرآن، از موضوعات جزئى و خارجى به شمار میآیند؛ ولی بخش بزرگی از همین موارد، از زمره آن دسته موضوعات خارجى هستند که پیامبر اکرم و اهل بیت او به آنها نظر داشته و با تبیین برخى جزئیّات، به آنها پرداختهاند. از این رو، موارد فراوانی از تفسیرها و