مخاطب این روایات، کسانى بودهاند که بدون آگاهىهاى همهجانبه و کامل از قرآن و حدیث، خود را در جایگاهى بسیار رفیع قرار مىدادند و با عنوان فقیه و مفسّر، در صدد پُر کردن خلأ ناشى از دور راندن اهل بیت علیهم السلام از عرصه علمى و اجتماعى جامعه مسلمانان بودند. این دسته، براى رفع ابهام و تشابه برخى آیات، به اهل بیت علیهم السلام مراجعه نمىکردند؛ بلکه بر اساس مبانى نادرست کلامى و فقهى خود، به تفسیر آیات قرآن مىپرداختند. بنا بر این، اندیشهورزى در باره آیات قرآن و تدبّر به منظور کشف لایهها و ابعاد معنایى قرآن، آن هم در جایى که روایتى در دست نداریم و تنها باید از رهگذر آیات دیگر و تفکّر قانونمند به مفهوم آیه رسید، به هیچ روى، تفسیر به رأى خوانده نمىشود. به سخن دیگر، مفسّر در این جا مىگوید: «قرآن، چنین مىفرماید»، نه آن که: «من، چنین مىگویم».
گفتنى است که در این جا نیز تعالیم ائمّه علیهم السلام براى بهرهبردارى فقهى از قرآن و ارجاع راویان به قرآن در هنگام تعارض، نشان از آن دارد که موشکافى در قرآن به مقصود رسیدن به مراد الهى و حلّ مسائل، تفسیر به رأى و مذموم نیست.
در نقد دیدگاه اخباریان، مطالب دیگرى نیز مطرح شدهاند که به تکرار آنها در این مجال نیاز نیست، مانند: ارجاع به قرآن هنگام تعارض روایات، ابطال شروط مخالف قرآن در هر عقد و معاهدهاى، و یا پناه بردن به قرآن در فتنهها، که همگى مستلزم عمل به ظاهر آیات قرآن کریم هستند.۱
نقد ديدگاه سوم
بر پایه این دیدگاه، روایات در بخشهاى قابل توجّهی از قرآن، مانند آیات فقهى و داستانى و تاریخى و نیز حروف مقطّعه، نقش مکمّل و مبیّن را به عهده دارند؛ امّا در بخشهاى دیگر، نقش تعلیمى دارند؛ یعنى با تأمّل در روایات، مىتوان