گفتار چهارم
جایگاه سنّت در تفسیر
معرفت دینى در اسلام، از دلِ قرآن و سنّت بر مىخیزد و از برایند حاصل از مجموع این دو به دست مىآید؛ امّا این به گونه لزومى، نیازمندی یا استقلال در فهم هر کدام را در پى ندارد. مىتوان مدّعى امکان اخذ معارف دینى به گونه جداگانه از هر یک از قرآن و سنّت شد و مىتوان ادّعا نمود که فهم هر دو، به فهم دیگرى وابسته است و دستِ کم در برخى عرصهها، فهم کامل و دقیق هر یک، در گرو توجّه به دیگرى است. بر این پایه، اثبات نقش اساسى هر یک از قرآن و سنّت در بناى معرفت دینى، ما را از بحث در باره نیازمان به سنّت در فهم قرآن، بىنیاز نمىکند. بحث از نقش قرآن و سنّت در معرفت دینى، وظیفه این پژوهش نیست و در جایى دیگر به آن پرداخته شده است.۱ آنچه در این جا لازم مىنماید، اثبات نیاز تفسیر به سنّت، به عنوان قرینههاى بیرونى است؛ نکتهاى که دیدگاههاى متفاوتى در باره آن وجود دارد.
دیدگاههای مربوط به نیازمندی تفسیر به سنّت
در باره این که تفسیر قرآن به سنّت نیازمند است یا خیر، چهار دیدگاه وجود دارد:
۱. نفى کامل
دیدگاه نخست، گویاى این اندیشه است که همه آنچه براى تبیین قرآن لازم