آن، اعتبار و جواز تفسیر غیر معصوم از آن، ترکیبى و تلفیقى بودن زبان قرآن، وجود لایهها، سایهها و سویههاى معنایى و ظَهر و بطن در قرآن. در تفسیر روایى، این دو دسته مبانى، باید در عرصه روایات تفسیرى نیز کاویده شوند.
گفتنى است مىتوان مسائل مهم و پُرگسترهاى مانند حجّیت قول لغتدانان و ادیبان در فهم و تفسیر قرآن را نیز به این دسته افزود و مىتوان آنها را به انضمام بحثهاى مربوط به چگونگى زبان قرآن و ترکیبى بودن یا نبودن آن و نیز مسئله واقعنمایى قصّهها و تمثیلهاى قرآن، یک دسته جداگانه به شمار آورد و آنها را «مبانى زبانى یا ادبى» نامید.
برخى اعتقادات پذیرفته شده را نیز مىتوان جزو مبانى تفسیرى به شمار آورد، به شرط این که اِشکال دور را حل کنیم یا نادیده بگیریم. اِشکال دور، از آن جا پدید میآید که خاستگاه بسیارى از عقاید دینى، خود قرآن است و بدین سبب، این دسته از عقاید نمىتوانند در مرحله پیش از تفسیر و استنباط از قرآن، وجود داشته باشند. راه حل، آن است که این عقاید از طریق دیگرى، مانند استدلال عقلى اثبات شده باشند و یا چنان روشن باشند که بدون هیچ عملیّات تفسیرى خاصّی، از متن قرآن فهمیده شوند. بر این پایه، عقایدى مانند تنزیه پیامبران از گناه و خطا، تنزیه خداوند از همسانىاش با مخلوقات، عدم رؤیت خداوند متعال در دنیا و آخرت و اختیار محدود انسان در میانه جبرگرایى و تفویض، مىتوانند نزد بسیارى از مفسّران شیعى، جزو مبانى برداشت و تفسیر و تأویل قرآن باشند.
نکته شایان توجّه، آن که: این دسته از مبانى اعتقادى، بیشتر به شکل تصحیح تفسیر و زمینهسازى براى تأویل برخى آیات، عمل مىکنند؛ یعنى فهم ابتدایی ما را از برخى آیههاى متشابه، دگرگون مىسازند، نه آن که مانند مبانى درجه اوّل، نظیر حجّیت عقل و ظواهر عرفى زبان و یا اعتبار روایات تفسیرى، در فرایند پیدایش فهم و تفسیر ما، به طور مستقیم، به کار آیند.