حدیثِ در هم تنیده، نیاز بیشترى به پژوهش وجود دارد؛ مسئلهاى که در این مجموعه از آن سخن خواهیم گفت.
تأکید مىکنیم که آموزههاى تفسیرى اهل بیت علیهم السلام، منحصر به روایاتى نیستند که به صورت مستقیم، ناظر به آیات قرآن باشند؛ بلکه بخش بزرگى از روایات تفسیرى، قرآن را بدون اشاره مستقیم به آیهاى تفسیر کردهاند.۱ در این روش تفسیرى، اعتبارسنجى و ارزیابى روایات، اهمّیت ویژهاى دارد.۲
مبانى تفسیر روایى جامع
هر کوشش نظاممند تفسیرى، بر مبانى تعریف شده و مقبولى استوار است که نیاز به شناسایى و اثبات دارند. مقصود از مبانى تفسیر، پیشفرضهاى بنیادین و باورهاى برخاسته از بینش، دانش و نگرش مفسّر است که در گستره وسیعى از فهم و تفسیر قرآن، پایه استنباط و استدلال، قرار مىگیرند.۳ دگرگونى یا ابهام در این مبانى، منابع قابل استناد و استفاده مفسّر را متفاوت مىکنند و گاه فرایند و حتّى نتیجه تفسیر را تغییر مىدهند.
به سخن دیگر، مفسّر، در بیان چرایىِ کاربرد روش ویژه خود و نیز چراییِ استدلال به استفاده یا کنار نهادن یک منبع تفسیرى، به گزارههایى ارجاع مىدهد که مقبول همگان یا دستِ کم خود اوست. مفسّر، خود نیز در فرایند تفسیرش، به این گزارهها تکیه کرده، در مراحل و جایگاههاى متعدّد، به آنها استدلال و استناد مىکند.
تفسیر روایى، مانند هر تفسیر دیگرى بر سلسلهاى از اصول فراگیر، کلّى و