بر این اساس، روش تفسیرى هر مفسّر، هماهنگ با منبعی است که وى آن را براى شناخت و فهم مقاصد اصلى قرآن، معتبر مىداند. از این رو، روش تفسیرى، به منبع تفسیرى گِره مىخورد و گوناگونی آن، چه بسا موجب اختلاف در فهم مراد خداوند متعال مىگردد.
منابع شناختىای که مفسّر مىتواند بر پایه آنها روش تفسیرى ویژهاى را انتخاب کند، عبارت اند از: وحى، عقل، علوم تجربى و شهود قلبى.
بنا بر این، در نگاه نخست، روشهاى تفسیر قرآن به چهار قِسم، تقسیمبندى مىشوند؛ ولى از آن رو که تفسیر مبتنى بر وحى، دو شاخه دارد: یکى تفسیر قرآن به قرآن و دیگرى، تفسیر قرآن به سنّت، و نیز به دلیل آن که ممکن است مفسّر بر این باور باشد که همه منابع معرفتى در تفسیر قرآن نقش دارند، روشهاى تفسیرى را مىتوان به شش قِسم، تقسیم کرد: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به سنّت، تفسیر عقلى، تفسیر علمى، تفسیر شهودى و تفسیر جامع.
گفتنى است که انتخاب هر یک از روشهاى یاد شده، به معناى تفسیر همه قرآن بر پایه آن روش نیست؛ بلکه به معناى آن است که منبع شناختیِ بهرهبردارى شده در آن روش، کاربرد بیشترى در تفسیر این کتاب آسمانى دارد و جلوه ویژهاى از مفاهیم قرآنى را در معرض دیدِ مخاطب، قرار مىدهد.
اینک، توضیحى در باره روشهاى تفسیر قرآن:
۱. تفسير قرآن به قرآن
تفسیر قرآن به قرآن، یکى از شیوههاى تفسیر قرآن کریم و به معناى کشف و تبیین مفاد استعمالى و مراد جدّى هر آیه از قرآن با تدبّر در سایر آیات است.
طرفداران این روش، در باره اعتبار و جایگاه آن، بسى سخن گفته۱ و پیشینه آن را به عصر رسول اکرم صلی الله علیه و آله رساندهاند، چنان که نمونههایى از به کارگیرى این شیوه