امّا شنیدن سخن قرآن، تصدیق و شهادت دادن به آن و درک اشارات آیات به یکدیگر، کار هر کس نیست. تنها خواص و اهل فن مىتوانند تشخیص بدهند که کدام آیه در باره آیه دیگر، چه مىگوید و کدام آیه، به کدام نکته اشاره دارد و کدام آیه، مفسّر و مبیّن کدام آیه است.
قرآنشناسى در این سطح را مىتوان «تفسیر قرآن به قرآن» نامید؛ امّا معارفى که در این سطح و لایه به دست مىآیند، نمىتوانند پیام دین و برنامه اسلام براى تکامل انسان و زندگى او به شمار آیند؛ زیرا سنّت، به کنار افکنده مىشود و دیدگاهِ «حَسبُنا کتابُ اللّٰه» - که به معناى نادیده گرفتن قرینههاى منفصل سخن در تبیین آن و بر خلاف سنّت قطعى پیامبر صلی الله علیه و آله و اجماع و شیوه عموم مسلمانان است - مصداق مىیابد.
بنا بر این، سطح دوم، یعنى آشنایى با اشارات قرآن، براى استنتاج نهایى از معارف این کتاب آسمانى در زمینههاى مختلف، کافى نیست.
سه. لایه لطايف قرآنى
لطایف قرآن، به معناى نکات نهان و پیامهاى نهایى آن، تنها دستگیر باریکبینان و اولیاى الهى مىشوند. این افراد در نهج البلاغة، چنین معرّفى شدهاند:
۰.إنَّ أولِیاءَ اللّهِ هُمُ الَّذینَ نَظَروا إلىٰ باطِنِ الدُّنیا إذا نَظَرَ النّاسُ إلىٰ ظاهِرِها، وَ اشتَغَلوا بِآجِلِها إذَا اشتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوا مِنها ما خَشوا أن یُمیتَهُم، وَ تَرَكوا مِنها ما عَلِموا أنَّهُ سَیَترُكُهُم، وَ رَأَوُا استِكثارَ غَیرِهِم مِنهَا استِقلالاً، وَ دَرَكَهُم لَها فَوتاً. أعداءُ ما سالَمَ النّاسُ، وَ سَلمُ ما عادَى النّاسُ. بِهِم عُلِمَ الكِتابُ وَ بِهِ عَلِموا، وَ بِهِم قامَ الكِتابُ وَ بِهِ قاموا، لا یَرَونَ مَرجُوّاً فَوقَ ما یَرجونَ، وَ لا مَخوفاً فَوقَ ما یَخافونَ.۱
۰.اولیاى خدا، آنان اند که به باطن دنیا نگریستند، آن گاه که مردم، ظاهر آن را دیدند و به آینده دنیا پرداختند، آن گاه که مردم به امروز آن، سرگرم شدند.