آیات در بر دارنده این دو واژه و بلکه آیات ناظر به مرتبطات مفهومی آن دو، مانند «رشد» و «غیّ» گردآوری و دستهبندی شوند. همچنین نیاز است که چندین آیه و سیاق متعدّد را در یک نسبتسنجی دقیق، به هم ارتباط دهیم تا بتوانیم ادّعا کنیم که به آموزه قرآنی در باره مفهوم و گونهشناسی هدایت و ضلالت دست یافتهایم. این همان زیربنای شیوه تفسیر موضوعیِ قرآن بر پایه یافتن و معناشناسی آیههای وابسته و پیوسته به هم است.
به طور خلاصه، «واحد معنایی» از یک واژه شروع میشود و به صورت یک ترکیبِ دو یا سه کلمهای، بخش معناداری از یک آیه، یک آیه مستقل و یا چند آیه مرتبط در یک سیاق، نمود مییابد و گاه در یک نظام کلانِ معنایی و به شکل تبیین موضوعی، به اوج میرسد. هر یک از این اهداف تحقیق، میتواند بر حجم و اندازه پژوهش ما و یا حتّی شیوه آن اثر بگذارد. ناگفته نمانَد که برای آغاز کار، قطعهبندی واژهای، نقطه شروع مناسبتری است.
گام دوم: تشخیص مفهوم کانونی
پژوهشگر قرآنی اگر به شیوه تفسیر موضوعی پژوهش میکند، سؤال خود را همواره در ذهن دارد و انتظار خود را از متن آیه میداند. او چه در پیِ گردآوری آیات در باره یک موضوع خاص و درونمتنی باشد و چه به دنبال یافتن پاسخ پرسش بیرونیِ خود از متن قرآن، در هر صورت، انتظار خود را از متن میشناسد و محور پژوهش خود را گم نمیکند. در هر حال، همین پرسش ذهنی است که رشته پژوهش را در دست او نگاه میدارد؛ امّا در تفسیر ترتیبی و بویژه در سورههای طولانی، این رشته در دست مفسّر نیست.
مفسّر در شیوه ترتیبی، به دنبال متن حرکت میکند؛ امّا نمیداند که متن به کدامین سو میرود و در کجا فرود میآید و کِی و کجا دو باره از جا برمیخیزد و