سخن خداوند در باره آدم که: ( آدم، پروردگارش را نافرمانى کرد و بیراهه رفت)، خداوند عز و جل آدم را حجّت در زمین خود و خلیفه در شهرهایش قرار داد و او را براى بهشت نیافرید. معصیت آدم علیه السلام در بهشت بود، نه در زمین و عصمت او لازم است که در زمین باشد تا تقدیرهاى امر خدا، انجام شود. از این رو، وقتى او به زمین، فرود آورده شد و حجّت و خلیفه گردید، معصوم گشت، به دلیل سخن خداى عز و جل: ( خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید).
۰.امّا در این سخن خداوند عز و جل که: ( و صاحب ماهى، آن گاه که خشمگین رفت و گمان بُرد که ما بر او توانایى نداریم)، گمان به معناى یقین است؛ یعنى یقین کرد که خداوند، دامنه روزىاش را بر او تنگ نمىکند. آیا سخن خداى عز و جل را نشنیدهاى: ( امّا هر گاه او انسان را گرفتار کرد و روزىاش را بر او تنگ گرفت...)؟! یعنى روزىاش را کم کرد. اگر یونس گمان کرده بود که خدا بر او توان ندارد که کافر شده بود! امّا سخن خداوند در باره یوسف که: ( آن زن (زلیخا) قصد او کرد و او هم قصد وى را)، یعنى زلیخا قصد گناه با او را کرد؛ ولى یوسف تصمیم گرفت که اگر زلیخا به زور و اجبار روى آورد، او را بکُشد؛ چراکه زلیخا به کار (گناه) بزرگى روى آورده بود و خداوند یوسف را، هم از قتل زلیخا و هم از اقدام به فحشا، باز داشت و آن، این سخن خداى عز و جل است: ( این گونه [کردیم] تا بدى و فحشا را از او باز گرداندیم)، یعنى کشتن و زنا را.
۰.امّا داوود علیه السلام، آنان که با شما هستند، در باره او چه مىگویند؟».
۰.على بن محمّد بن جَهْم گفت: مىگویند که داوود در اتاقش نماز مىخواند. ابلیس به صورت پرندهاى که زیباتر از آن نبود، آشکار شد. داوود، نمازش را شکست و برخاست تا آن پرنده را بگیرد. پرنده از اتاق، بیرون آمد و به بام رفت. داوود هم دنبال او بالا رفت. پرنده به خانه اوریا بن حَنان پرید. داوود با نگاه خود پرنده را دنبال مىکرد که دید زن اوریا، در حال شستشوى خود است. وقتى چشمش به او افتاد، دلباختهاش شد. اوریا در جنگى شرکت