در حالی که این گونه نیست. در نتیجه، حُسن و قُبح، نه نوع است برای فعل، نه جنس و نه فصل. بنابراین، حُسن و قُبح، عرض برای فعل خواهد شد. از طرفی خود فعل هم عَرَض است. پس لازم میآید قیام عرض (حسن یا قبح) به عرض (فعل). در حالی که قیام عرض به عرض هم محال است. پس حُسن و قُبح نمیتواند ذاتی افعال باشد.
لو كان الفعل حسنا أو قبیحاً لذاته لزم قیام العرض بالعرض وهو باطل باعتراف الخصم وبما مرّ من الدلیل وجه اللزوم أن حسن الفعل لذا أمر زائد علیه، لأنه قد یعقل الفعل ولا یعقل حسنه أو قبحه ومع ذلك فهو وجودی غیر قائم بنفسه وهذا معنى العرض، اما عدم القیام بنفسه، فظاهر.۱
تفتازانی اشاره میکند که ممکن است همین اِشکال نسبت به حُسن و قُبح شرعی مطرح شود و در پاسخ میگوید: حُسن و قُبح شرعی قدیم هستند و صفت فعل نیستند، بلکه به فعل تعلق گرفتهاند. از اینرو، وقتی صفت فعل نشد، قیام عرض به عرض نیست.۲
تفتازانی، ذاتی بودن حُسن و قُبح را به معنای ذاتی باب ایساغوجی (کلیات خمس) تفسیر کرده است که جنس یا فصل یا نوع است و به این دلیل که حُسن و قُبح افعال، هیچ یک از این سه نیست، عَرَض خواهد بود و عروض عرض بر عرض دیگر ممکن نیست. در حالی که ظاهراً هیچکس ذاتی بودن حُسن و قُبح را «ذاتی باب ایساغوجی» ندانسته است. از تعابیر متکلمان امامیه و معتزله که در ادامه بحث نقل خواهد شد، میتوان استفاده کرد که مراد از ذاتی بودن حُسن و قُبح واقعی بودن، در برابر اعتباری بودن است. در بخش نظریه مختار، در مورد معنای ذاتی بحث کرده و خواهیم گفت که ذاتی در اینجا میتواند ذاتی باب برهان باشد.