یحصل منه نفع، لا للشاكر ولا للمشكور وما كان كذلك كان الأمر به قبیحاً، بمقتضى تحسین العقل وتقبیحه. ینتج: أنه لو كان حكم عقولنا معتبراً فی حق اللّه تعالى لوجب أن یقبح من اللّه أن یأمر عباده بمعرفته وطاعته.۱
اما دلیل این مطلب که چرا کسی که به معرفت خدا میرسد و خدا را عبادت میکند و شکرگزاری او را میکند، از این کارها منتفع نمیشود، این است که منفعت، یعنی لذت و خوشحالی و یا دفع درد و غم و این لات و خوشحالی در عبادت خدا وجود ندارد:
إنا قد بینا أنه لا معنى للمنفعة إلا اللذة والسرور، أو دفع الألم والغم وما یكون وسیلة إلى أحد هذه الأشیاء.۲
در پاسخ به این اِشکال باید گفت اولاً منحصر کردن منفعت، به لذت و سرور و یا دفع ضرر محض درست نیست؛ زیرا منافع معنوی مانند تقرّب به خدا و کمال روحی هم منفعت است، بلکه منفعت بالاتری است. ثانیاً، معرفت و عبادت و شکر خدا لذت و سرور و آرامش را بهدنبال دارد. ثالثاً، بالاترین لذّت و الم در بهشت و جهنم است که نتیجه معرفت و ایمان و کفر است. بنابراین، تکلیف به معرفت و عبادت و شکر امری است حسن و حکیمانه.
دلیل دوازدهم: قیام عَرض به عَرض در حُسن و قُبح ذاتی
اگر حُسن و قُبح، ذاتیِ فعل باشد، لازم میآید عرض به عرض قائم باشد در حالی که چنین امری باطل است؛ زیرا حسن فعل، امر زائد بر ذات و ماهیت فعل است؛ زیرا گاهی انسان فعل را تصور میکند، ولی حُسن و قُبح را تصور نمیکند. اگر حُسن و قُبح داخل در ذات شیْء بود باید به هنگام تصور شیئ، حُسن و قُبح نیز تصور شود.