بالواجب»، همین معنا را قصد میکنند - این بحث منتفی است؛ زیرا عدل در عَرض دیگر افعال حسن، نخواهد بود. همچنین است اگر عدل را به معنای «وضع الشئ فی موضعه» بدانیم و همه افعال خوب را افعالی در جای خود تفسیر کنیم، باز عدل شامل همه افعال خوب خواهد بود و جایی برای این بحث باقی نخواهد ماند.
اما در خصوصِ قسم دوم، مثل ضرب، باید گفت که ضرب اساساً نه خوب است و نه بد و عقل در آن خوب و بدی درک نمیکند، اما ضرب برای تعلیم، حَسَن است و ضرب برای اذیّت قبیح است و فرقی میان این دو و عدل و ظلم وجود ندارد و همه اینها حُسن و قُبحشان بدیهی است.
بدین سان، یا عقل، حُسن و قُبح افعال را به صورت بدیهی درک میکند یا چنین درکی وجود ندارد. در صورتی که درک عقل به صورت حدس و ظن باشد، این درک عقل، به عدم درک عقل ملحق میشود؛ زیرا مقصود از درک عقل، درک یقینی است.
نکته مهم در بحث حُسن و قُبح عقلی این است که عقل در بسیاری موارد افعالی را فی حدِّ نفسه حسن یا قبیح نمیداند، اما آنها را مقدمه فعلی که فی حد نفسه حسن یا قبیح است، تلقی میکند. در این موارد، این افعال به عنوان مقدمه فعل حسن یا قبیح، حسن یا قبیح شمرده میشود. برای مثال، عقل، امرار معاش و محتاج دیگران نبودن را حَسن میداند و به همین دلیل، کار کردن را نیز که مقدمه امرار معاش است، حسن میداند. بحث «ضرورت بالقیاس» که از استاد محمد تقی مصباح نقل کردیم، در این موارد قابل طرح است و با ضرورت بالقیاس میتوان این موارد را تبیین کرد. بدین سان، میتوان به دو قسم حُسن و قُبح، معتقد شد:
۱. حُسن و قُبح اصلی یا بالاصاله؛
۲. حُسن و قُبح مقدمی یا ضرورت بالقیاسی.
بهلحاظ معرفتشناسیِ حُسن و قُبح، میتوان افعال را به سه قسم تقسیم کرد:
۱. قسمی که عقل حُسن آنها را بهوضوح درک میکند.