معلول که عقل آنها را از موجودات خارجی انتزاع میکند و اشیای خارجی متصف به این مفاهیم میشوند. روشن است که حُسن و قُبح از مفاهیم اولی نیست و در عرض افعالی مثل عدل و ظلم، دارای فرد نیست. البته، افلاطون بر اساس نظریه مُثُل، برای همه مفاهیم از جمله مفاهیم اخلاقی، معتقد به وجود حقیقتی مستقل در عالم مُثُل بود و از اینرو، میتوان اعتقاد به معقول اولی بودن خوب و بد را به او نسبت داد. به نظر میرسد، میتوان حُسن و قُبح را از معقولات ثانیه فلسفی دانست به این معنا که عقل این مفاهیم را از افعالی مانند عدل و ظلم انتزاع میکند و عدل و ظلم در خارج متصف به خوب و بد هستند.
سؤال دیگری که در حوزه وجودشناسی حُسن و قُبح قابل طرح است، این است که آیا همه افعال، در واقعیت، خوب یا بد هستند یا امکان دارد افعالی باشند که کاملاً خنثی و بدون خصوصیت خوب و بد باشند؟ عقلاً چنین امکانی وجود دارد و هیچ منع عقلی وجود ندارد که چنین افعالی وجود داشته باشد، اما این که چنین افعالی که هیچ ترجیح مثبت یا منفی در آن نباشد، در خارج تحقق دارند یا خیر، بحث دیگری است. برای اثبات تحقق این گونه افعال نمیتوان به بحث معرفتشناسی حُسن و قُبح تمسّک کرد و گفت عقل در برخی افعال هیچ ترجیحی نمییابد؛ زیرا ممکن است در این افعال ترجیح وجود داشته باشد، ولی عقل قادر به درک آنها نباشد، مانند امور تعبدی که عقل قادر به درک حُسن و قُبح واقعی آنها نیست.
اگر فرض کنیم که چنین افعال خنثایی در واقعیت وجود دارند، این افعال، متناظر با مباح شرعی خواهند بود و افعال حسن متناظر با واجب یا مستحب شرعی و افعال قبیح، متناظر با حرام یا مکروه شرعی خواهند بود.
معرفتشناسی حُسن و قُبح
مقصود از معرفتشناسیِ حُسن و قُبح این است که آیا عقل توان درک حُسن و قُبح