همواره از حس آغاز میشود، هرگز به این معنا نیست که تنها شناخت، شناخت حسی است. همه ما به صورت وجدانی درمییابیم که هیچ درک شفاف و غیر بدنمندی از امور مجرد و غیبی نداریم.
قرائت دوم: قرائت غیر فیزیکالیستی
از آنچه معناشناسان شناختی به عنوان ابتنای معارف بشری بر تجربیات سخن گفتهاند، میتوان قرائت غیرفیزیکالیستی نیز ارائه کرد. به این ترتیب که میتوان امور پیشمفهومی را به دو معنا بازگرداند. یکی تجربیات حسی که شامل تجربههای درونی و بیرونی انسان است. این گروه از تجربیات شامل تجربیاتی میشود که انسان از محیط پیرامون وبدن به دست میآورد و همچنین تجربههای غیرحسی شامل تجربههای درونی، احساسی و انفعالی انسان را در برمیگیرد. دسته دوم تجربیاتی هستند که تمامی معارف پیشینی انسان که در او به ودیعه نهاده شده را نیز دربرمیگیرد. به بیان دیگر معارف پیشینی انسان سه دستهاند: دسته اول معارفی هستند که انسان از طریق حواس درونی و بیرونی خود به آنها دست مییابد. دسته دوم معارفی هستند که در یک بسته معرفتی وجودی در وجود انسان و مشخصاً عقل قرار گرفتهاند و دسته سوم معارفی را شامل میشوند که - بر پایه آیات قرآن و روایات - انسان در عوالم پیشین تجربه کرده است که این معارف در این دنیا دیگر تجربه نمیشوند و فقط انسان از آنها بهره میبرد؛ اما این نکته قابل تأمل است که معارف مفهومی – انتزاعی انسان در هر دو قرائت بر معارف پیشمفهومی مبتنیاند.
معناشناسی شناختی و دیدگاه پوزیتیویستی
آیا با ارجاع معارف مفهومی نظیر هدایت و ضلالت، ایمان و اخلاص به امور تجربی همان دیدگاه پوزیتویستی که بر اساس آن مفاهیم دینی و اخلاقی را