کردهاند که طرحوارههای تصوری از طرحوارههای حسی به طرحوارههای غیرحسی گسترش مییابند.
گریدی در تحلیل طرحوارهها به وجود تمایز میان سه درجه انتزاعی بودن قائل میشود؛ طرحوارههای تصوری حسی ملموس، نظیر بلندی، طرحوارههای تصوری غیرحسی واکنشی، نظیر کمیت و ابر طرحوارههای تصوری نظیر کمیت عددی.۱
باید تأکید کنیم که مبتنی بودن مفاهیم انتزاعی بر شناخت حسی در علوم اسلامی نیز چندان بیسابقه نیست. علامه طباطبائی و فیلسوفان بسیاری معتقد بودند که علوم و ادراکهای انسان به حس منتهی میشود و اگر محسوسی در کار نبود، هیچ ادراکی پدیدار نمیشد.۲ فلاسفه علوم را به علوم حسی، خیالی و عقلی تقسیم کردهاند و علوم خیالی و عقلی را مبتنی بر حس دانستهاند.
۰.وتوقف علم الخیالی علی سبق العلم الحسی و الا فالصورة العلمیة سواء کانت حسیة أو خیالیة أو غیرهما لاتأبی بالنظر الی نفسها أن تصدق علی کثیرین. ظهر مما تقدم أن اتصال ادوات الحس بالمادة الخارجیة و ما فی ذلک من الفعل و الانفعال المادیین لحصول الاستعداد للنفس لإدراک صورة المعلوم جزئیة او کلیة.۳
در بحث استعاره، اعتقاد بر این بوده و هست که تشبیه معقولات بر محسوسات تنها راه شناخت معقولات است. در علوم بلاغی بر اساس دو طرف تشبیه یعنی مشبه و مشبه به، تشبیه را به چهار گونه تقسیم کردهاند. یا دو طرف تشبیه امور حسیاند یا یکی حسی و دیگری عقلی است و یا هر دو عقلیاند. از