مفهومی تنها احکام قلمرو مبدأ به قلمرو مقصد نگاشت مییابد؛ اما در تلفیق مفهومی علاوه بر آن، یک معنای دیگری نیز اضافه میشود. برای بیان معنای جدید در استعاره مفهومی بالا باید گزارههایی که در دو قلمرو میان آنها نگاشت ایجاد شده و همچنین فضاهایی که با استعاره تلفیق شدهاند، بررسی شوند.
گزاره قلمرو اول: نامه ختم میشود.
گزاره قلمرو دوم: قلب ختم میشود.
در قلمرو اول فضایی ترسیم شده که در آن نویسندهای نامهای نوشته است. این نامه به پایان رسیده و مُهر پایان بر آن زده شده است. وقتی که نگاشتها میان این قلمرو و قلمرو مقصد برقرار میشود، قلب نامهای فرض میشود که فردی آن را نوشته و مُهر کرده است؛ یعنی چیزی بر محتوای نامه نمی افزاید. اگر قصد داشته باشیم حوزه مقصد را با احکام قلمرو مبدأ درک کنیم، چیزی بیش از این به دست نخواهیم آورد؛ اما واقعیت این است که نتیجه این نگاشت علاوه بر نگاشت با مفاهیم موجود در قلمرو اول، ایجاد یک مفهوم و معنای جدید است. این معنای جدید همان بار معنایی منفی است که در ختم قلب ایجاد میشود.
قرآن با بیان «ختم قلب» میخواهد نوعی ارزیابی از کارکرد قلب را نیز ارائه دهد و با این بیان، نوعی نقیصه را برای قلب ثابت کند. مُهر کردن نامه نقیصهای برای آن نیست - اگر حُسن نباشد - اما وقتی حکم آن به قلمرو قلب انتقال داده میشود، نوعی بار ارزشی نیز تولید میکند که در قلمرو مبدأ وجود نداشت. این دقیقاً همان معنایی است که زبانشناسان شناختی از استعاره مفهومی «جراح قصاب است» استفاده کردهاند. در این استعاره معنای منفی در قلمرو مبدأ، یعنی قلمرو قصاب وجود ندارد؛ اما وقتی احکام آن به قلمرو جراح سرایت داده