دسته تقسیم کرد.
دسته اول گزارههایی را دربرمیگیرند که غالب آنها غیراستعاریاند یا از دسته استعارههای مرده به شمار میروند و دسته دوم گزارههایی را شامل میشود که بیشتر آنان برای انتقال مفاهیم از استعارههای زنده استفاده کردهاند؛ یعنی برای فهم لازم است نگاشت میان قلمرو مبدأ و مقصد برقرار گردد.
در گروه اول میتوان غالب گزارههای فقهی و تاریخی را نام برد و در گروه دوم، گزارههای اعتقادی و محمولات گزارههای فقهی و اخلاقی قرار میگیرند.
در گروه اول به دلیل آنکه نیاز است تا انتساب حکم به موضوع به روشنترین وجه به مخاطب انتقال یابد، تلاش میکنیم از هر گونه تعقیدی خودداری شود، اما در این گروه نیز ممکن است استعاره مرده وجود داشته باشد، اما زبان این گزارهها اصطلاحاً زبان تشبیهی شناخته نمیشود. به بیان دیگر گوینده گزاره برای انتقال مفهوم از انطباق دو حوزه جدید بر یکدیگر استفاده نمیکند. به عبارت روشنتر، گوینده برای انتقال مفهوم در این دسته از گزارهها یا از مفاهیم حسی صرف استفاده میکند و یا اینکه از استعاره مردهای بهره میبرد که مخاطبان برای فهم مراد آن نیازی به برقرار کردن نگاشت میان دو قلمرو به صورت آگاهانه ندارند و به صورت ناخودآگاه به مقصود گوینده منتقل میشوند؛ اما در دسته دوم گوینده خود میان دو قلمرو انطباق میدهد به صورتی که استعاره جدیدی که سابقه نداشته است تولید میشود. در این موارد گاه به صورت آگاهانهتری ذهن انسان ناچار میشود برای فهم صحیح و دقیق نگاشتها را تشکیل دهد تا به فهم قلمرو انتزاعی از طریق قلمرو حسی دست یابد.
تبیین کشف استعاری
برای آنکه بتوانیم استعارههای موجود در متن را بیابیم و سپس با تحلیل آنها و