این نکته نه به معنای غلط بودن تعریف عرفی، و نه به معنای غلط بودن تعریف تخصصی است؛ بلکه به این معناست که عرف در سازماندهی اطلاعات و انتقال آن از شیوه خاص خود تبعیت میکند. عرف در بند اصطلاحات نیست. مبادی تصوری و تصدیقی و مبانی سطحبندی شده مانند علوم تخصصی ندارد؛ بلکه بر اساس ارتکازات خود عمل میکند.
یا به عبارت دیگر عرف عام به مثابه یک ذهن فرهنگی است و مجموعه تجارب عمومی در آن تجلی مییابد و تعریفها و فرایندهای علمی به صورت خودکار در درون این ذهن عام شکل میگیرد.
روش و اصطلاحسازی به صورت خودکار و ناخودآگاه در عرف سامان یافته است. البته ممکن است در برخی موارد شیوههای عرفی با شیوههای علوم تخصصی همپوشانی داشته باشند؛ ولی نباید روش تفکر در یک علم تخصصی را به عرف تسری داد.
تعریف در سطح متون فرهنگی
گاه به جای اینکه مفهومی را در زبان عرف یا علوم تخصصی تعریف کنیم، به متون تولیدشده که حاکی از یک جهانبینی هستند مراجعه میکنیم و در صدد آن هستیم که تعریف آن مفهوم را از زبان این متن کشف کنیم.
وقتی میخواهیم به تعریف یک مفهوم و شناخت جنبههای آن بپردازیم، به مثابه یک باستانشناس و نشانهشناس با متن برخورد میکنیم و ردپاها و نشانههای دال بر آن مفهوم را جمع و قرینهها را تحلیل میکنیم تا به نتیجه برسیم.
به این ترتیب زمانی که قصد داریم مفهومی را در یک متن به صورتی تحلیل کنیم که حاکی از جهانبینی آن باشد، نه به دنبال پیدا کردن شاهد مثال برای تعریف تخصصی هستیم و نه به دنبال عرفیسازی آن متن؛ بلکه در پی آنیم که