اصلی در کلام در نظر دارد؛ به گونهای که آنها همواره بخشی از رابطه نماسازی شده هستند؛ اما مسیرپیما و مرزنما از لحاظ دستوری همواره فاعل و مفعول یا مبتدا و خبر یا موضوع و محمول نیستند؛ بلکه مسیرپیما و مرزنما فرایندی شناختی و ذهنی به شمار میروند که به قصد و مراد جدی متکلم ارتباط مییابند. آنچه را که متکلم به عنوان قطب اصلی کلام خود قرار میدهد و قصد میکند درباره آن خبری دهد یا آن را محور گفتوگوی خود در نظر میگیرد یا نسبتی را به وی منتسب یا از آن نفی میکند یا آن را به چیزی تشبیه یا شباهت چیزی را از آن نفی میکند و به طور کلی مفهومی که گوینده آن را در کلام خود اصالت میبخشد مسیرپیما نامیده میشود و مفهومی که در کلام از سوی متکلم در جایگاه ثانویه مینشیند و نسبت به مسیرپیما حالت عرضی دارد، مرزنما دانسته میشود.
باید توجه داشت که در معناشناسی شناختی تعاریف و مفاهیم ژلهای و سیالاند و نمیتوان برای یک مفهوم، معنا و تعریف کاملاً مشخص و متمایزی در نظر گرفت؛ بلکه با قرار دادن یک پیشنمونه در تعریف و نزدیک شدن به آن، مفاهیم به طور نسبی مشخص میشوند. مسیرپیما و مرزنما نیز از این قاعده مستثنا نیستند و تعریف کاملاً واضح و متمایزی ندارند و هر مفهومی که در تعین آنان مورد استفاده قرار گیرد ممکن است در مصادیقی از آن انطباق نیابد. بنابراین بر اساس مدل شناختی پیشنمونه مسیرپیما را میتوان قطب اصلی کلام و محور سخن دانست و پیشنمونه مرزنما را قطب ثانویه به شمار آورد. برای وضوح بیشتر به مثال های زیر توجه کنید.
کتاب (مسیرپیما) روی میز (مرزنما) است.
سعید (مسیرپیما) کتاب (مرزنما) را خواند.
پرنده (مسیرپیما) در قفس (مرزنما) است.