با وجود این دو پیشفرض باید مؤلفههای فرهنگی مخاطب اولیه در تولید متن لحاظ شود که البته نیازی به تصریح متن به آن نیست. به بیان دیگر تولیدکننده متن فرض میگیرد که بخشی از متن قبلاً تولید شده و در متن منعکس شده است و دیگر نیازی به ورود به آن نیست. در این صورت قرائن و مؤلفههایی که به فهم مخاطب اولیه کمک میکنند بر دو دستهاند: یک دسته قابلیت انعکاس در زبان را دارند و دسته دیگر ندارند.
دسته اول چنانچه سایر مخاطبان (مخاطبان ثانویه) نیاز به این قرائن برای فهم داشته باشند، باید در متن انعکاس یابند، اگرچه برای مخاطبان اولیه لزومی نداشته باشد؛ اما دسته دوم که قابلیت انعکاس در متن را ندارند، برای فهم باید بررسی و مطالعه شوند، به دلیل آنکه آنها نیز جزئی از متن به شمار میآیند.
مسئله دیگر این است که آیا اصولاً انتقال مفاهیم بدون تکیه بر قرائن امکانپذیر است؟ مثل اینکه مطلبی را بتوان بدون در نظر گرفتن قرائن و فرهنگ و فضای حاکم انتقال داد؟ برای مثال اگر ماتنی با فرهنگهای مختلفی آشنایی داشته باشد، آیا میتواند متنی تولید کند که همه فرهنگهای گوناگون پیام آن را دریافت کنند، بدون اینکه قرینه خاص یک فرهنگ را در آن لحاظ کرده باشند؟
پرسش دیگر این است که تولیدکننده متن برای فرهنگهای گوناگون که نیاز به استفاده از ابزارهای زبانی نظیر مثالها، بیان مصادیق و مانند آن دارد تا پیام خود را به مخاطب اولیه انتقال دهد، چگونه میتواند این پیام را از طریق مخاطب اولیه یا غیر آن به سایر مخاطبان انعکاس دهد؟
در پاسخ پرسش اول باید تأکید کنیم که متن - بسته به توانایی ماتن - این امکان را دارد که حد فاصل میان فرهنگها را حذف کند و خود فرهنگی تولید کند که سایر فرهنگها آن را درک کنند. بنابراین از لحاظ عقلی امکان تولید متن