به هم، همه یا هیچ فرض میشوند.۱ برای نمونه اسب، انسان نیست و انسان اسب نمیباشد. این اصل در همه موارد عمومیت دارد از این جهت در مقولهبندی منطقی تلاش بر این است که مفاهیم به گونهای تعریف شوند که با دیگر مفاهیم کاملاً متمایز باشند و این از بایستههای این روش به شمار میآید و چنانچه موردی از این اصل تخطی کند، تعریف ناقص شمرده میشود. این اصل در دانشهای قراردادی نظیر صرف و نحو نیز حاکم است. ازاینرو تلاش بر این است که قواعد زبانی بر اساس همین روش مقولهبندی انجام شوند. به همین دلیل استخراج ضوابط ثابت و غیرمتغیر در زبانشناسی سنتی، همواره از جایگاه بیبدیلی برخوردار بوده است و از مواردی که از قواعد استخراج شده پیروی نکند با عنوان شاذ یا نادر یاد میشود.
اصل چهارم: سادهسازی
این اصل در حقیقت اصل اقتصاد زبانی را یادآوری میکند؛ به این معنا که در صورت مرزبندی مقولات، فهم با سهولت بیشتر و ابهام کمتری به دست میآید. میتوان این اصل را هدف مقولهبندی دانست؛ زیرا هدف از مقولهبندی دستیابی به شناخت سریع و کم هزینه است. چنانچه منطق ارسطویی بتواند اصل تمییز حداکثری را در تمامی پدیدهها پیاده کند، هدف از مقولهبندی را تحقق بخشیده است، اما باید به این نکته توجه داشت که مرزبندی دقیق در همه موارد بهسادگی ممکن نیست و نمیتوان قاعده همه یا هیچ را در اکثر مفاهیم انطباق داد.
اصل پنجم: تعین مقولات
مقولهبندی را میتوان به دو صورت تصور کرد: یکی اینکه آن را فعل انسان در نظر بگیریم به این معنا که انسان مرزبندی میان مقولات را در فرایندی شناختی تعیین