دسته اول، طرحوارههای حسی ملموس مانند بلندی هستند.
در سراسر مباحث طرحوارههای تصویری در ادبیات زبانشناسی شناختی یک نمونه اولیه روشن وجود دارد که در آن به جنبههای جسمانی تجربه ادراکی توجه دارد. لیکاف و جانسن ارائه کنندگان اصلی طرحوارهها به این جنبه جسمانی تاکید دارند. «طرحواره تصویری ساختار نسبتاً سادهای است که به طور مداوم در تکرار تجربه بدنی روزمره ما هستند مانند ظروف، مسیرها، ارتباطها، نیروها، تعادل و در جهتهای مختلف بالا و پایین، جلو - عقب، روابط مانند کل، بخش، مرکز - پیرامون و غیره».۱
دسته دوم طرحوارههای تصوری غیرحسی مانند کمیت را شامل میشوند. علیرغم تأکید مکرر بر ادراکی و حسی بودن طرحوارههای تصویری طرحوارههایی وجود دارند که هیچ جنبهای از تجربههای حسی را نشان نمیدهند. برای نمونه میتوان به طرحواره چرخه، فرایند و مقیاس اشاره کرد.
این طرحواره [طرحواره چرخه] به هر نوعی از دایره و یا حرکت دورانی ارجاع نمیدهد بلکه به یک حرکت کلیتر به نام تکرار از هر نوعی که باشد ارجاع مییابد. در حقیقت چرخه یک دایره زمانی را تشکیل میدهد که با یک حالت اولیه شروع میشود و با پی در پی آمدن حوادث به صورت متصل ادامه مییابد.
فرایند: این طرحواره به هر تجربه ادراکی خاصی گره نمیخورد و احتمالاً درک ما را از فرایندهای فیزیکی نظیر پیاده روی، جویدن و شستشو ساختاربندی میکند و همچنین آنهایی که انتزاعیتر هستند نظیر تفکر، تحول و غیره.
مقیاس: این طرحواره نیز مانند چرخه و فرایند به ابعادی ارجاع میدهد که میانبر انواع مختلفی از تجربههای ادراکی [حسی] و غیر ادراکی هستند.۲