وقتی به کسی میگوییم: «بزرگتر شدهای» وضعیت فعلی او را با یک وضعیت ذهنی - وضعیت قبلی او - میسنجیم.۱
ساختن معنای جمله متضمن دو کار است: ۱. ساختن فضاهای ذهنی؛ ۲. برقراری نگاشتهایی [نقشههایی] میان آن فضاها. در ساخت فضاها برخی از گروه های زبانی و دستوری نقش دارند. مانند گروه قیدی مثل (متأسفانه، احتمالاً، ممکن است) و شرطها و متممها مثل (اگر...، ان شاء الله...، او فکر می کند که...) علاوه بر این عوامل که به آنها سازنده فضای ذهنی میگویند در یک فرایند مفهومسازی روابطی میان اجزای عبارت یا جمله برقرار میشود که مجموع این دو، فضاهای ذهنی یا احتمالات گوناگونی در معنای عبارت یا جمله را به وجود میآورد.۲ این نگاشتها با توجه به سیاق تعیین میشوند؛ ازاینرو ساختن معنا همواره سیاقمند است؛ بدین معنا که سیاق در آن تأثیر دارد. مهمترین دستاورد این نظریه این است که فضاهای ذهنی معنا را به منطقهها یا بستههای مفهومی جداگانه تقسیم میکند.
به نظر فوکونیه، در فرایند معناسازی بیشتر امور در پشت صحنه رخ میدهند. زبان اندیشه را به صورت کامل و پیچیدهاش کدگذاری نمیکند، بلکه دستورهای مقدماتی را برای خلق ایدههای پربار و دقیق کدگذاری میکند. او «شناخت عقبه صحنه» را در این فرایندهای مفهومسازی، پشت صحنه نام میگزارد که در ساختن معنا در کارند. اصولی که مفهومسازی را هدایت میکنند، به طور عمده از دیدهها پنهان میمانند. گوینده صرفاً کار ساده کدگذاری اندیشهها را با زبان انجام نمیدهد، بلکه آن اصول را در مفهومسازی به کار میگیرد. این بخش از فعالیت او در عقب صحنه رخ میدهد.۳