سیاق یا متنی، معنای خاص خود را به واژههای به کار رفته در آن تحمیل میکند. البته کاربردی بودن و تجربی بودن به معنای این نیست که واژگان دارای معنای قراردادی نیستند، بلکه به این معناست که کاربرد در معنای واژگان تأثیر میگذارد و آن را تغییر میدهد. سلسله قابل مشاهده از لغات در حقیقت بخشی از گفتار و نوشتار هستند که با کاربرد در ارتباطاند. واژگانی که ما در زبان به کار میبریم، به صورت جدا از بافت و منفرد، معنا نمیشوند بلکه درون یک ساختار و در ارتباط با سایر اجزای کلام معنا مییابند. مراد از تجربی بودن معنا در این اصل، تجربه ما از کاربردهای مختلف واژگان در سیاقهای گوناگون و متنهای مستعمل است. یکی از زبانشناسان در این باره میگوید:
تجربه زبان، تجربهای است از زبان واقعی مورد استفاده نه لغاتی نظیر آنچه شما آنها را در لغتنامه مییابید و نه قالب جمله نظیر آنچه شما در دستور زبان میبینید.۱
بنابراین اگر عبارتی از چند واژه تشکیل شده باشد، فهم آن عبارت نیازمند (لغت، نحو و تجربه) است. این مراحل سهگانه را نمیتوان به دو مرحله لغت و نحو تقلیل داد، بلکه علاوه بر این دو برای فهم کامل نیازمند مرحله سوم (تجربه زبانی) هستیم؛ زیرا معنای عبارتها با ارتباطات صرفی و نحوی مشخص نمیشود. بدینترتیب میتوان «لحاظ واژه یا عبارت در بافت متن»۲ را بهترین توصیف از معنای کاربردی بودن معنا در نظر گرفت.
بدنمندی معنا
امروزه با توجه به دیدگاههای مختلف در علوم شناختی، ذهن با یک کامپیوتر