(وَإِنِّی کلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ؛۱
و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند).
اما زمانی که درباره شناخت چیزی تصمیمی میگیریم، حصول فهم ضروری است. به عبارت دیگر، وقتی تصمیم به شناختن چیزی گرفتیم و وسایل و ابزار فهم را به کار بردیم و موانع را برطرف کردیم، فهم ضرورتاً حاصل میشود.
بنابراین در فهم، چهار مرحله را میتوان متصور بود:
مرحله پیش از بهکارگیری ابزار فهم؛
مرحله مواجهه ابزار فهم؛
مرحله فهم اولیه؛
مرحله فهم ثانویه.
نشانه دخالت انتخاب انسان در فهم، برداشتهای گوناگونی است که انسانها از مواجهه با یک پدیده دارند.
ما در فهم با دو مرحله مواجه میشویم: مرحله مواجهه با اعیان و وقایع و مرحله مواجهه با مفاهیم. در مرحله دوم فعالیت ذهنی صورت میگیرد و در این مرحله نیز با ملاکهایی تصمیم میگیریم و ردهبندیها را انجام میدهیم. بنابراین پیش از مواجهه، اراده و اختیاری داریم و پس از مواجهه نیز باز از انتخابی برخوردار خواهیم بود.
روانشناختی بودن معنا
برخی معناشناسان اعتقاد دارند تجربههای عاطفی انسان بر شناخت وی تأثیرگذارند.