297
معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی

دست و فرودست را تشکیل می‏دهیم.

در قرآن ممکن است قلب را برای مثال مقوله پایه قرار دهیم. بنابراین لازم است بر اساس آن مقولات فرادست و فرودست آن را تشکیل دهیم.

ما دوگونه مقوله‏‏بندی داریم: یک مقوله‏بندی برای مشخص کردن مقولات هم‌سطح پایه و یک مقوله‏بندی برای مشخص کردن مقولات فرادست و فرودست. در سطوح مقوله‏بندی ما یک حرکت طولی داریم مانند همان چیزی که در مقوله‏بندی منطقی وجود داشت که ما مقولات را به جنس، نوع و صنف دسته‏بندی می‏کنیم؛ البته با معیار متفاوت. در منطق مقوله‏بندی از جنس عالی آغاز می‏شود و به سمت موارد خاص‏تر پایین می‏آید؛ اما در مقوله‏بندی شناختی از پیش‏نمونه آغاز می‏گردد و به دو سطح بالا و پایین گسترش می‏یابد. بنابراین حرکت در مقوله‏بندی شناختی در سطح پایه عرضی است و به سمت سطوح دیگر طولی می‏باشد؛ اما باید به این نکته توجه داشت که در مقوله‏‏بندی شناختی در سطح پایه باید ویژگی‏هایی که گفته شد (تصویر واضح دیداری، دارای شکل کلی ذهنی، واکنش رفتاری مناسب از طرف عامل شناسا، بیشترین اطلاعات) وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت مقوله پایه شکل نخواهد گرفت.

نکته دیگر اینکه ما در بحث حسی تصویر واضح دیداری داریم؛ اما در مباحث انتزاعی چنین ویژگی وجود ندارد. بنابراین واکنش مناسبی نیز نمی‏توان در این موارد داشت. باید به این نکته توجه کرد که در امور انتزاعی تمامی شرایط بالا در مقولات پایه حاصل نمی‏شود و تنها برخی از آنان در این امور وجود دارد. مثلاً بیشترین اطلاعات در این مقوله شکل بگیرد. بنابراین به همان ویژگی در تعیین مقولات پایه تمسک جسته می‏شود. برای مثال ما قصد داریم یک بعد معنوی یا متافیزیکی از انسان را کار کنیم. بعد فرابدنی انسان یک امر جسمانی


معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
296

دارند، نشان می‏دهند که چرا مقولات سطح پایه از نظر شناخت از اهمیت بیشتری برخوردارند.

شیوه سطح‎بندی مقولات

آیا مقولات سطح پایه، فرادست و فرودست در مقوله‏بندی تشکیکی هستند؟ به عبارت دیگر مقولات سطح فرادست کلی‏تر هستند. (مبلمان) مقولات سطح پایه عمومی‏ترند (صندلی) و مقولات سطح فرودست جزئی‏تر (صندلی گهواره‏ای). آیا می‏توان به نوعی مقوله‏بندی کرد که در آن مقوله فرادست پایه قرار گیرد و مقوله پایه فرودست؟ به بیان دیگر آیا می‏توان گفت که سطوح مقوله‏بندی نسبی است؟ سطوح مقوله‏بندی در زبان‏شناسی شناختی با سطوح مقوله‏بندی سنتی (جنس بعید، جنس قریب، نوع و صنف) که برای مثال در انسان جسم نامی حساس متحرک بالاراده ناطق است چه تفاوتی دارد؟

ما در بحث شناخت یک مقولات پایه داریم. این مقولات پایه کنار یکدیگر قرار می‏گیرند و سپس مقوله فرا دست را تشکیل می‏دهند. در مقولات پایه ما از کنار هم قرار دادن مقولات هم‏عرض مقوله فرا دست را تشکیل می‏دهیم. به عبارت دیگر در برخی موارد، از مجموع صنف‏ها نوع را تشکیل می‏دهیم. برای مثال می‏گوییم از جمع انسان، اسب، خرگوش، مار و... مقوله حیوان به دست می‏آید. انسان، اسب و دیگر مصادیق دارای ویژگی‏های مشترکی هستند که از جمع میان آنها مقوله فرادست به دست می‏آید؛ اما باید بگوییم که سطوح مقوله‏بندی اعم از جنس و نوع و صنف است؛ یعنی سطوحی که در مقوله‏بندی وجود دارد گاهی جنس و نوع و صنف را تشکیل می‏دهد و گاهی این مقولات میان اجناس مختلف تشکیل می‏گردد؛ یعنی بستگی دارد که سطح پایه‏ای که قصد داریم تشکیل دهیم، چه چیزی باشد. بر اساس همان مورد سطوح فرا

  • نام منبع :
    معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد رکّعی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1399
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2022
صفحه از 369
پرینت  ارسال به