تصوری و استعاره مفهومی امکانپذیر است. قلب به سبب تنوع استعاری این ویژگی را دارد و تصور ما از قلب روشنتر از موارد دیگر است. علاوه بر طرحوارههای تصوری، کارکردهای ملموس و مستقیمی که به قلب نسبت داده شده، تصور ما را نسبت به آن روشنتر میکند؛ درحالیکه کارکردهای سایر واژگان همگن با ابهام روبهروست و این ابهام سبب میشود تصور ما از خود واژه و مفهوم آن مبهم باشد.
با این مقدمات، قلب بیشترین صلاحیت را در پیشنمونگی دارد.
مقولهبندی بر اساس سطوح مقولات
برای تشخیص مقولات پایه و فرادست و فرودست، ملاکهایی از سوی زبانشناسان شناختی مشخص شده است. این ملاکها را میتوان از چهار منظر مورد توجه قرار داد:
۱. از منظر روانشناختی مقولات سطح پایه گشتالتی هستند؛ به این معنا که از قوانینی پیروی میکنند که از سوی مکتب گشتالت مطرح و مورد استفاده زبانشناسان شناختی واقع شده است؛
۲. از منظر فراگیری زبان مقولات سطح پایه نخستین واژههایی هستند که فراگرفته میشوند؛
۳. از منظر لفظی مقولات سطح پایه معمولاً دارای ساختی کوتاه هستند، به گونهای که معمولاً از یک واژه برای نامیدن آنها بهره گرفته میشود؛
۴. از منظر مفهومی مقولات سطح پایه پیشنمونهای هستند؛ یعنی این واژگان نمونه اولیه مقولات را تشکیل میدهند.۱