فازی بودن، به جای تمییز حداکثری
در مقولهبندی سنتی مقولات به گونهای تعریف میشوند که مرز میان آنها مشخص و مقولات همعرض کاملاً از یکدیگر متمایز باشند. این امر در بسیاری از موارد پذیرفته شده است و میتوان بهسادگی تمایز میان مقولاتی نظیر انسان، اسب، آهو، طوطی را پذیرفت؛ چنانکه نمیتوان تمایز کامل میان مقوله عدد زوج و عدد فرد را رد کرد؛ ولی این حکم عمومیت ندارد و در تمام مقولات همعرض جاری نیست.
برای مثال اگرچه در میان برخی رنگها حد و مرز مشخصی وجود دارد، مانند سیاهی و سفیدی که تمایز روشنی میان آنها مشاهده میشود ولی کسی نمیتواند برای دو طیف رنگی که هممرز هستند تمایز مشخصی ترسیم کند.
برای مثال رنگ نارنجی و زرد دو طیف رنگی هستند که در کنار یکدیگر واقع شدهاند و نمیتوان بهسادگی تعیین کرد که در کدام حد مشخص، رنگ از مصداق نارنجی بودن خارج میشود و به عنوان فردی از مصادیق رنگ زرد به شمار میرود. بنابراین الگوی «همه یا هیچ» در بسیاری از مقولات کارایی چندانی ندارد و به جای آن بر «فازی» بودن مقولات تأکید میشود که معتقد است در مقولهبندی نیازی به تعیین حد و مرز مشخص نیست و در مواردی ممکن است مرز میان مقولات مانند طیف رنگها مبهم باشد و رابطه ژلهای میان مقولات همعرض برقرار باشد.
بر اساس این اصل نیازی نیست در تعریف مقولات به دنبال مفاهیمی باشیم که ما را به تمایز حداکثری برساند؛ زیرا اگرچه تمایز حداکثری با اصل اقتصاد شناختی سازگار است ولی این سازگاری زمانی مفید واقع خواهد شد که به ابهام و پیچیدگی نینجامد. چنانچه در مقولهبندی به دلیل تمایز حداکثری دچار ابهام معنایی شویم از