دیگر در رتبه پایینتری قرار گیرند؛ بلکه تمام مصادیق در یک طراز قرار دارند و تفاوتهای موجود در میان مصادیق و کمال یا نقصان آنها امری عارضی و خارج از معیار مقولهبندی است و سبب رتبهبندی در میان مقولات نمیشود. برایناساس در مقولهبندی رنگها، طیفهای رنگی که برای مثال در مقوله قرمز قرار میگیرند از درجهبندی یکسانی برخوردارند و نمیتوان آنها را رتبهبندی کرد و از تعبیرهایی مثل قرمز و قرمزتر استفاده کرد.
قلمرو مقولهبندی منطقی
مقولهبندی منطق ارسطویی با اتکا به این شش اصل در تمام علوم به کار گرفته میشود و به دانشهایی که موضوعات عینی دارند منحصر نمیشود، بلکه در دانشهایی با موضوعات انتزاعی هم جاری میگردد. ازاینرو در تعریف موضوع دانشهای انتزاعی؛ مانند، منطق، فلسفه، اصول فقه و کلام، اصول «ذهنگرایی، لزوم عنصر مشترک، تمییز حداکثری، سادهسازی، تعین مقولات و درجهبندی یکسان» حاکم است و حتی در موضوعات فرعیتر نیز نمود دارد. نمونه را میتوان در دانش کلام مشاهده کرد. در علم کلام دینپژوهان با همین رویکرد در تعریف مفاهیم دینی تلاش میکنند در تبیین مفاهیم از روش تباین کلی استفاده کنند. برای مثال یکی از نزاعهای پردامنه در مطالعات کلامی مفهوم ایمان و کفر است که تا به امروز ادامه یافته است. دقت در دستهبندی مؤمنان و کافران در متون متکلمان ما را به این باور میرساند که همواره متکلمان میان مؤمن و کافر مرز قطعی و خط ممیزی فرض گرفتهاند. به همین دلیل تلاش میکردهاند ایمان و کفر را به گونهای تعریف کنند که مرز مشخصی را ترسیم نماید و شرایطی ارائه شود که بتوان در آن قاعده صفر و صد (همه یا هیچ) را پیاده کرد.۱