مطرح شده مبنی بر این که استعاره یک صنعت ادبی در علم معانی و بیان محسوب و نقش زیبایی شناختی در آن برجسته دیده میشود، استعاره مفهومی در معناشناسی شناختی نوعی ابزار شناخت ذهن در فهم به شمار میرود و یکی از کارکردهای ذهن انسان در شناخت ناشناختههاست که برای مفاهمه زبانی ضرورت دارد؛ به گونهای که بدون این کارکرد ذهنی، انسان هرگز قادر به فهم زبان، مفاهمه و شناخت بسیاری از تجربهها و انتزاعیات نخواهد بود.۱
نظریه استعارههای مفهومی این دیدگاه را پرورش میدهد که ما به صورت ناخودآگاه و مدام در سخن گفتن و ارتباط زبانی از استعاره کمک میگیریم و این بخش مهمی از تفکر و اندیشه ما را تشکیل میدهد.۲ همواره انسان به صورت ناخودآگاه از قلمروهایی که با آنها آشنایی ناگسستنی دارد به سوی فهم قلمروهای دیگر و مفاهمه پل میزند. بنابراین استعاره جزئی انفکاک ناپذیر از تفکر خواهد بود که بدون آن شناخت برای انسان حاصل نخواهد گردید. از دیدگاه معناشناسان شناختی استعاره تنها کارکرد زبانی و انتقال معنا را بر عهده ندارد بلکه پیش از مرحله انتقال معنا استعاره رخ مینماید و تفکر، پردازش اطلاعات و ساخت معنا در شناخت مفهومی کارکرد اولیه و اصلی آن است. به بیان دیگر استعاره اصالتاً یک امر زبانی به معنای ایجاد مفاهیم برای واژهها و انتقال آنها به دیگران به شمار نمیرود بلکه امری نفسانی و ذهنی است که شناخت و تفکر کارکرد اصلی آن است.
تفاوت در رابطه میان دو حوزه
تفاوت دیگر استعارههای مفهومی در معناشناسی شناختی با استعاره در علم