مىفرمايد: (وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ).۱
برخی از مفسّران، وقوع ردّ الشمس برای سلیمان علیه السلام را انکار کرده و قول به ردّ الشمس را نقد نمودهاند.۲ برخی معتقدند مسئله ردّ شمس، در برابر قدرت خدا محال نيست ولی مشكلاتی دارد كه جز در موارد قيام دليل روشن نمىتوان آن را پذيرفت.۳ برخی نیز بر این باورند که فهم روایات ردّ الشمس را باید به اهلش واگذار کرد و شایسته نیست آنها را ساختگی و خلاف واقع دانست.
با توجّه به این که رویداد چنين حادثهای از دايره نظام طبيعت خارج است، درک آن برای اذهانی که با قوانین ثابت طبیعت اُنس دارند، دشوار است. در عین حال، این مطلب، بهانه مناسبی برای انکار و ردّ چنین واقعهای نیست؛ زیرا اساساً معجزه و کرامتی که از سوی اولیای الهی انجام میشود، خارج از قوانین ثابت طبیعی است. از سویی، فراوانی روایات معتبر که از روی دادن چنین حادثهای برای شخصیتهای مختلف خبر میدهند، مجالی برای انکار باقی نمیگذارد. علّامه طباطبایی در باره روایات ردّ الشمس معتقد است:
مسئله برگشتن خورشيد اشكالى ندارد، براى اين كه وقتى ما معجزه را براى انبيا بپذيريم و اثبات كنيم، ديگر فرقى بين معجزات نخواهد بود، مخصوصاً با در نظر گرفتن اين كه از نظر روايات، آفتاب تنها براى سليمان علیه السلام بر نگشته، بلكه براى يوشع بن نون و على بن ابى طالب علیه السلام نيز باز گشته و روايات آن در كمال اعتبار است.۴
حدیث ردّ الشمس، در ميان شيعيان، شهرت و مقبوليت فراوان يافته و از احادیثی