درباره سرنوشت اجتماعی بشر نیز همینگونه است. خداوند باصراحت در این باره میفرماید: (إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛۱ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!).
قرآن میگوید سرنوشت ملتها در دست خودشان است و هیچ جامعهای گرفتار جبر تاریخ نیست. اگر ملتها بخواهند میتوانند با اتحاد سرنوشت خود را به دست بگیرند. هر جامعهای برآیندی دارد که به عنوان روح حاکم بر جامعه تلقی میشود. این روح حاکم، زمانی تغییر میکند که افراد جامعه دچار تغییر شوند.
بنابراین پیشفرض قرآن این است که افراد جامعه میتوانند در جامعه تأثیرگذار باشند. افراد جامعه میتوانند با ایجاد موج و جریان، افکار عمومی را همراه خود کنند و روح حاکم بر جامعه (برایند اجتماعی) را به دست بگیرند. نمونه آن مالکوم ایکس است که سرنوشت سیاهان امریکا را (با حمایت خود سیاهان امریکایی) عوض کرد. تغییرات سرنوشتی جوامع در دست تکتک افراد آن جوامع است. کافی است افرادی رهبری این تغییرات را به دست بگیرند و دیگران از وی حمایت کنند تا نشان دهند که آنها یک تن هستند با هزاران دست.
گویا خداوند با این آیه خواسته روحیه «ما میتوانیم» را به جوامع بشری تزریق کند و به آنها بفهماند میتوانند سرنوشت خود را تغییر دهند. وقتی این روحیه خودباوری در کالبد یک جامعه دمیده شود، آنگاه دست به دست هم خواهند داد تا با پشتیبانی از پیشوایی امین و دانا، به وضع مطلوب برسند.
قرآن کریم باز در آیهای مشابه میفرماید: (أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَكُ مُغَیَّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛۲ خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمیدهد، جز آنکه آنها رفتار و کردارشان را تغییر دهند).
برایناساس یکی از مبانی جامعهشناسی قرآنی این است که اختیار جامعه به دست اهل آن جامعه داده شده است؛ اگر نعمت دارند به برکت تلاش و عملکرد درست آنهاست و اگر