میشود و روابط اجتماعی به روابطی مکانیکی و خشک مبدل میشود. همچنین گاه شرایط اجتماعی کشش عدالت تام را ندارد و هضم عدالت با همه جذابیت و سودمندی آن دشوار خواهد بود؛ بنابراین ضروری است افراد جامعه گاه از حقوق خود کوتاه بیایند و برای حل و فصل امور و با در نظر گرفتن مصالح بالاتر، در حق یکدیگر احسان روا دارند و مدارا، گذشت و ایثار را چاشنی تعاملات میان خود کنند و به نفع حفظ آرامش و جلوگیری از تنش، از حقوق خود تنزل کنند.
البته تشخیص جایگاه احسان در تعاملات شخصی میان افراد جامعه، به خود افراد بازمیگردد؛ اما در اموری که به کل جامعه بازمیگردد، صلاحدید امام جامعه ملاک خواهد بود. برایناساس خداوند بلافاصله پس از دستور به عدالتورزی، فرمان به احسان میدهد و میفرماید: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسان).۱
البته یک تحلیل دیگر نیز قابل ارائه است و میتوان گفت سفارش به احسان بعد از امر به عدالت، گویای این مطلب است که استقرار عدالت نیازمند فداکاری و ایثار است و در راه برپایی عدالت باید با ترجیح منافع جمعی بر منافع فردی و نیز با گذشتن از منافع شخصی و نیز با فداکاری مالی یا جانی به این دستور الهی عمل کرد.
۲. عدم تبعیت از هوا
بزرگترین مانع بر سر استقرار عدالت، هوای نفس اشخاص است؛ چراکه به شکل طبیعی هر فردی به منافع شخصی و قومی خود گرایش دارد؛ لذا در جایی که باید مساوات و حق معیار باشد ممکن است منفعت تأمین نگردد بنابراین هوای نفس عدالت را قربانی منافع خود کند.
خداوند پس از سفارش به عدالتورزی میفرماید: (فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا؛۲ از پی هوس نروید، تا عدالت ورزید). بنابراین برای عدالتورزی لازم است هوای نفس را کنار زد. حتی میتوان گفت شاخص برخورد ناعادلانه، هوای نفس است؛ یعنی آنجا که ترجیح یک طرف برخاسته از هوا باشد تبعیض و ناعدالتی است و آنجا که از سر عقلانیت و منطق