باشند اتصاف معدوم به موجود لازم میآید».۱
از این بیان علامه به وضوح برمیآید که علامه خود را پیرو ابوالحسین نمیداند و همچنین مبنای فلسفی رأی ابوالحسین سبب گردیده که در روبنا این نظریه در باب صفات الهی را برگزیند. البته در ادامه علامه حلّی اختلاف نظر خویش را با ابوالحسین نیز بیان میکند که در ادامه به آن اشاره میگردد.
۲. ۵. عدم پذیرش آرای بهشمیّه از سوی متکلمان شیعه
نویسنده مقاله در مواردی که مهمترین دلایل وی را در اثبات پیروی علامه از ابوالحسین تشکیل میدهد، رد نظریات ابوهاشم و بهشمیّه از سوی علامه را نشانه پیروی علامه از ابوالحسین دانسته است. وی حدوداً دوازده دیدگاه ابوهاشم و بهشمیّه را نام میبرد که علامه در آنها با ابوهاشم مخالفت کرده است. این موارد مباحثی هستند که ابوالحسین بصری نیز در آنها با ابوهاشم و بهشمیّه مخالف است.
«یکی از نکات مهمی که علامه در آن به پیروی از مکتب ابوالحسین بصری با بهشمیّه مخالفت کرده است، رد نظریه حالّ است که توسط ابوهاشم به منظور تصور کردن رابطه میان اشیاء و ماهیت صفات خدا مطرح شد».۲
مؤلف مقاله به صرف اتفاق نظر علامه و ابوالحسین در انکار برخی از دیدگاههای بهشمیّه حکم به تبعیت علامه از وی کرده است که مهمترین استدلال مولف در پیروی علامه از ابوالحسین را تشکیل میدهد، اما به این نکته باید توجه کرد که مگر همه متکلمان شیعه یا اهل سنت پیش از علامه حلّی جز ابوالحسین بصری نظریات ابوهاشم و بهشمیّه را پذیرفته بودند که نپذیرفتن آنها از سوی علامه نشانه پیروی وی