خود ذوات، بازگرداندن مجدد تکتک ذوات محال است. اما این مطلب در مورد تمامی افراد مستحق پاداش یا عوض یا مستحق مجازات در آخرت، ضروری است.
وانگهی حلّی، با ردّ قاطع دیدگاه، صریحاً نظریه بهشمیّه مبنی بر این که معنای قائم به ذات حق (معنا، مفردِ معانی) صفات خاصی را ایجاب میکند، نیز با ابوالحسین بصری موافقت کرد. در حالی که بهشمیّه مثلاً کون را به معنای قائم به ذات حق تعریف میکنند که وجود جزء لایتجزی در وضعی خاص را ایجاب میکند، به اعتقاد حلّی کون، یعنی حدوث خود جزء لایتجزی در وضعی خاص. همین تفاوت در مورد انواع کون، یعنی حرکت، سکون، مجاورت (اجتماع) و جدایی (افتراق) نیز صادق است. موارد دیگری که بهشمیّه در مورد آنها مفهوم معنای قائم به ذات حق را به کار میبردند، عبارتند از صفات حیات و قدرت موجود حیّ، که مرجِّحی آنها را ایجاب میکند که بر برخی اجزای بدن عارض شده و هیئت مرکب کامل و هیئت بخش خاصی از بدن، که قیام مرجِّحها به آن است، را ایجاد میکند. در مقابل، حلّی حیّ بودن و قادر بودن موجود را به عنوان ساختار متمایز (بناء مخصوصة) موجود تعریف کرد که بدون نیاز به مرجِّح، به خودی خود حیّ و قادر است.
در حوزه فیزیک، حلّی و مکتب ابوالحسین بصری دیدگاه ابوهاشم و پیروانش مبنی بر این که عَرَض ممکن است در محل نباشد (لا فی محل باشد)، را رد کردند. بهشمیّه که به این امکان تصریح داشت، خواست (اراده) و بیزاری (کراهت) خدا و عَرَض نابودی (فنا) را که شامل فنای تمامی ابدان و هر چیزی میشود که به خودی خود باقی نیست، را در زمره اعراض متعلق به این مقوله میدانستند. وانگهی، حلّی و مکتب ابوالحسین بصری امکان عروض یک عرض بر دو محل را انکار میکردند. این امکان را بهشمیّه در مورد عَرَض ترکیب (تألیف)، که بر دو محل عارض میشد و در نتیجه، این دو محل همانند محل واحد میشدند، میپذیرفتند.