كه این مسئله میتواند نشان دهد که بکیر با بتریه در ارتباط بوده است.
زرارة بناعین
زمان و كيفيت شیعه شدن زراره مشخص نیست؛ ولی بنا بر شواهد موجود، باید تشیع زراره را متأثر از برادران بزرگترش، همچون عبدالملک و حمران، دانست. زمان تشیع او نیز عنفوان جوانیاش و مصادف با اواخر امامت امام سجاد علیه السلام و اوایل امامت امام باقر علیه السلام بوده است. بر اساس نقلی که کشی از زبان زراره در مورد دیدار با امام باقر علیه السلام نقل کرده، زراره در جوانی با امام باقر علیه السلام در منا دیدار داشته است. وی تا آن زمان امام باقر علیه السلام را ندیده بود و امام را نشناخت. امام از وی نامش را میپرسد و همچنین جویای احوالات حمران میشود.۱ این نقل شاهدی است که فرزندان اعین قبلاً شیعه شده بودند و این اولین ملاقات حضوری زراره بوده است.
ملاقات زراره با امام باقر علیه السلام باید در اوایل امامت امام باقر علیه السلام بوده باشد؛ چرا که زراره خود را در این دیدار جوانی امرد توصیف میکند. در حدیثی دیگر نیز زراره به امام صادق علیه السلام میگوید: «چهل سال است که در سفر حج خدمت شما میآیم».۲
1.. حمدویه بن نصیر، قال حدثنی محمد بن عیسى، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینة، عن زرارة، قال قدمت المدینة و أنا شاب أمرد فدخلت سرادقا لأبی جعفر علیه السلام بمنى، فرأیت قوما جلوسا فی الفسطاط و صدر المجلس لیس فیه أحد، و رأیت رجلا جالسا ناحیة یحتجم، فعرفت برأیی أنه أبو جعفر علیه السلام فقصدت نحوه فسلمت علیه، فرد السلام علی، فجلست بین یدیه و الحجام خلفه، فقال أ من بنی أعین أنت فقلت نعم أنا زرارة بن أعین، فقال إنما عرفتك بالشبه، أ حج حمران قلت لا و هو یقرئك السلام، فقال إنه من المؤمنین حقا لا یرجع أبدا، إذا لقیته فأقرئه منی السلام و قل له لم حدثت الحكم بن عتیبة عنی أن الأوصیاء محدثون لا تحدثه و أشباهه بمثل هذا الحدیث فقال زرارة فحمدت اللّه تعالى و أثنیت علیه فقلت الحمد لله، فقال هو الحمد لله، ثم قلت أحمده و أستعینه، فقال هو أحمده و أستعینه، فكنت كلما ذكرت اللّه فی كلام ذكره كما أذكره حتى فرغت من كلامی (کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۷۸).
2.. روی عن بكیر بن أَعین عن أَخیه زرارة قال قلت لأَبی عبداللّه علیه السلام جعلنی اللّه فداك أَسأَلك فی الحج منذ أَربعین عاما فتفتینی فقال یا زرارة بیت یحج قبل آدم علیه السلام بأَلْفی عام ترید أَن تفنى مسائله فی أَربعین عاماً (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۱۹).