ظاهراً این تعریف بیشتر در منطق و فلسفه کاربرد دارد و بیشتر در میان قدما قبل از سهروردی رایج بوده است؛۱
۲.کیفیت نفسانی راسخ و مستحکم که در مقابل «حال» است.۲ این کیفیت نفسانی که با تکرار به سرحد ملکه رسیده، با مواظبت، قویتر و راسختر میگردد.۳ به عبارت دیگر، این ملکه، مقول به تشکیک و دارای مراتب است. هر ملکهای در ابتدا حال بوده؛ اما هر حالی تبدیل به ملکه نمیشود؛۴ یعنی هر کاری اگر تکرار شود به سرحد ملکه میرسد و در غیر این صورت، در حد حال باقی خواهد ماند و توانایی بر انجام آن بهسرعت زائل خواهد شد. از دیدگاه ابنسینا انجام کارهای نیک با تکرار، نفس را آماده میسازند تا ملکه فاضله را از واهبالصور بپذیرد.۵
به نظر میرسد که بیشترین کاربرد تعریف دوم، در علم اخلاق است. طبق قرائن به دست آمده، ملکه موجود در تعریف عصمت از دیدگاه فلاسفه همین معنا از واژه ملکه است. تعریف دوم به حسب اصطلاح منطقی از مشهورات و آرای محموده است.۶ به طور خلاصه، قطعاً مقصود از ملکه در تعریف حکما برای عصمت، «قدرت انجام کاری مانند دیدن» نیست. بحث اصلی درباره این واژه در دو نقطه است:
1.. السهروردی، المشارع و المطارحات، ص۳۱۷.
2.. الرازی، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، ج۱، ص۳۱۹.
3.. دغیم، موسوعة مصطلحات الامام فخر الدین الرازی، ص۷۶۶.
4.. ابنسینا، التعلیقات، ص۳۷؛ ر.ک: میرداماد، مصنفات میر داماد، ص۹۵.
5.. ر.ک: الحلی، الجوهر النضید، ص۲۳۴.