یکی از اصول مهم و مفروض در معناشناسی عدم دخالت پیشانگارهها و پیشفرضها در فهم متن است. از زمان عصر نزول قرآن، متفکران مسلمان کوشیدهاند تا معارف قرآنی را بیاموزند. ازآنجاکه تفکرات غیرقرآنی بین آنها وجود داشت، اندوختههای علمی آنها بر فهم قرآنی نیز تأثیر گذاشت. لذا پس از مدتی مطالعات قرآنی از حالت متنمحوری خارج شده و پیشانگاریهای فلسفی، کلامی، تاریخی و حتی حدیثی در فهم متن قرآن داخل شده است. تا جایی که مجسمه و مشبهه به آیات قرآن استناد میکردند؛ همانگونه که اهل تنزیه برای اثبات نزاهت خداوند به قرآن استشهاد مینمودند، مجسمه و مشبهه نیز آیات قرآن مستمسک آنها بود. از این رهگذر است که معناشناسی میدانهای معنایی، با تأکید بر حوزهها و میدانهای معنایی درصدد مطالعه و تحلیل متن قرآن بدون پیشفرضها و تفکرات قرآنپژوه است.
رابطه زبان و معنا
زبان برای معنا به عنوان نشانه مطرح است و همواره رابطه تنگاتنگی میان نشانه و معنا وجود دارد. زبان مجموعهای از مفاهیم است که نظامی منسجم از واژگان را شکل میدهند۱ و خود را در آن نظام واژگانی به مخاطب عرضه میکنند.۲ درباره سرشت زبان اختلافاتی بین اندیشمندان وجود دارد. لغتشناسان اسکندرانی به ارسطو گرایش داشتند و او مدافع وضعی و قراردادی بودن زبان بود.۳ برخی فیلسوفان، زبان را موهبتی از طبیعت میدانند.۴ ویلسون زبان را دستگاهی قانونمند دانسته، آن را دارای چارچوبی منظم برمیشمارد. این چارچوب همان دستور زبان