ب - تقابل ملکه و عدم ملکه
در این تقابل نیز یک امر وجودی و یک امر عدمی وجود دارد. در این تقابل دو لفظ با هم جمع نمیشوند و در موضعی که شأنیت دارا بودن ملکه را داشته باشد با هم مرتفع میشوند. البته اگر موضعی بود که شأنیت ملکه را نداشت، با هم جمع نمیشوند؛ اما میتوانند با هم مرتفع گردند. مثلاً بینایی برای سنگ صدق نمیکند؛ لذا نمیتوان اعمی و بصیر را از سنگ مرتفع دانست.
ج - تقابل ضدین
در معنای این تقابل آمده است: دو امر وجودی که متعاقب بر موضوع واحد باشند. هیچگاه این دو امر در موضوع واحد با یکدیگر جمع نمیگردند. بهعلاوه تعقل یکی بر دیگری متوقف است. در این تعریف با آمدن کلمه «متعاقبان علی موضوع واحد» اسماء ذات را خارج مینماید؛ زیرا بین دو اسم ذات تضاد تصور نمیشود. بین انسان و اسب تضادی نیست، اما بین سیاهی و سفیدی تضاد وجود دارد.
د - تقابل تضایف
در تعریف متضایفین اینگونه آوردهاند که با دو امر وجودی که با هم تعقل میشوند و در موضوع واحد از جهت واحده جمع نمیشوند، همچنین جایز است که با هم مرتفع گردند. آنچه در تضایف اهمیت دارد، این است که با تصور یکی از متضایفین، حتماً طرف دیگر آن نیز متصور میگردد. وقتی «ابوت» را تصور کنیم، حتماً طرف دیگر آن نیز که «بنوت» باشد به ذهن میآید. البته میشود موردی را یافت که نه پدر باشد و نه پسر مانند مادر.۱