خود کلمهای کانونی برای تعدادی از واژگان دیگر قرار گیرند.
کاربرد واژگان در حوزهها و میدانهای معنایی، یکسان نیست. در یک حوزه معنایی، برخی واژگان استفاده بیشتری از دیگر واژگان دارند. البته کثرت یا قلت استعمال، بستگی به اهمیت آن واژه در حوزه تصوری آن دستگاه دارد. اگر واژهای در حوزه معنایی اهمیت فوقالعادهای داشته باشد، کاربرد آن نیز چشمگیر خواهد بود. برای نمونه کلمه stone به معنای سنگ، اگرچه در زبان مردم انگلیس کاربرد دارد، اما در بیان جهانبینی آن ملت جایگاه ممتازی ندارد؛ لذا علیرغم وجود این واژه در ادبیات انگلیسی، کاربرد چندانی نخواهد داشت.۱
بین واژگان بهکاررفته در یک حوزه معنایی، آن که اهمیت بیشتری دارد به عنوان واژه کلیدی معرفی میگردد. این تمام کار نیست، بلکه در بین این واژگان نیز آن که اهمیت فوقالعاده دارد باید برجسته معرفی گردد. آن واژه باید مانند محوری در حوزه معنایی مطرح باشد تا واژگان دیگر حول آن گردش کنند. واژهای که در بین واژگان کلیدی از اهمیت فوقالعادهای برخوردار باشد و ارتباط بیشتری را با دیگر واژگان برقرار کند، نامزد واژه کانونی خواهد بود. حتی میتوان در یک دستگاه معنایی یک واژه را به عنوان واژه کانونی قرار داد. اگر بخواهیم به عنوان نمونه واژهای را ذکر کنیم واژه «الله» در دستگاه معنایی قرآن به عنوان واژه کانونی مطرح میشود. ایزوتسو لفظ جلاله الله را عالیترین کلمه کانونی در واژگان قرآنی دانسته است که بر سراسر قلمرو آن فرمانروایی دارد.۲
این گروه از واژگان کلیدی از طریق ملاحظه کاربردها نظیر کاربردهای صرفی و نحوی، مشتقات و نسبتهای فاعلی و مفعولی به دست میآیند.