نویسندگان معتزلی او را در طبقات معتزله جای دادهاند.۱
یکی دیگر از شخصیتهای شیعه که در سده دوم به اعتزال متهم شده، عیسیبن یزید لیثی معروف به ابندأب است که در مدینه میزیسته، بیان شده که او در سال ۱۶۹ قمری به همراه چند نفر، از جمله عبداللّهبن ابیعبیده (از نوادگان عمار یاسر)، به اتهام قدری بودن، از سوی حاکم مدینه به دربار مهدی خلیفه عباسی به بغداد فرستاده شد و سپس آزاد گردید.۲
نکته جالب توجه آن است که شیعیان یادشده که به اعتزالگرایی منتسب شدهاند، هیچ کدام از اهالی شهر کوفه، پایگاه اصلی امامیه نبودهاند. از این رو میتوان گفت که بدنه اصلی امامیه که در سده دوم هجری در کوفه حضور داشته به آرای معتزلیان روی خوش نشان نداده است، بلکه شواهدی در دست داریم که امامیه کوفه، در نقطه مقابل معتزله فعالیت میکرده است.۳ باید یاد آور شد که پس از سده سوم هجری رفته رفته، اعتزالگرایی در میان امامیه پررنگتر و بیشتر شد۴ و تا به آنجا پیش رفت که حدود سال ۳۷۰ قمری را زمان اتحاد شیعه و معتزله نامیدهاند.۵ با این همه جریان اعتزالگرایی امامی، همواره تا پیش شکلگیری مدرسه کلامی بغداد با محوریت شیخ مفید، در میان جامعه امامیه در اقلیت بوده است.۶
1.. ابوالقاسم بلخی، طبقات المعتزلة، ۸۴.
2.. طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۳۹۹.
3.. به عنوان نمونه یوسفبن اسباط یکی از محدثان اهل سنت میگوید: پدرم بصری و معتقد به قدر بوده و عمویم یا خالویم شیعه (رافضی) و کوفی بوده است و هریک از آنان مرا به معتقدات خویش فرا میخواندند. (ابن حنبل، العلل، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵) این گزارش به نوعی نشاندهندۀ تقابل فکری دو جریان امامی و اعتزالی است.
4.. بعضی نویسندگان ادعا كردهاند که نزدیكی شیعه و معتزله از زمان مأمون عباسی (م.۲۱۸ق) شروع شده است. (ابنحجر، لسان المیزان، ج۴، ص۲۴۸).
5.. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۴۹.
6.. منصور باللّه، الشافی، ج۱، ص۱۳۴؛ فخر رازی، الریاض المونقه فی مذاهب اهل العلم، ص۴۱۰.