معتزله نشان میدهد بیشتر معتزله بر این باور بودند که خداوند بر چیزی که انسان را بر آن قادر ساخته است قدرت ندارد.۱
قاضی عبدالجبار در کتاب المغنی، فصل مستقل و مبسوطی را به این موضوع اختصاص داده است.۲ از نظر ایشان اگرچه قدرت انسان از سوی خداوند تملیک شده و خدا انسان را بر افعالش قادر ساخته است۳، اما پس از آنکه انسان قدرت بر مقدوری یافت، آن مقدور - و از نظر معتزله بغداد جنس آن مقدور - از حوزه قدرت الهی خارج میشود. در روایاتِ نفی تفویض نیز به این نکته اشاره شده است که: «قدریه میخواستند خداوند را به عدلش توصیف کنند، ولی او را از قدرت و سلطنتش خارج ساختند».۴
دیدگاه معتزله در مسئله قضا و قدر که پیشتر به آن اشاره کردیم نیز مؤید این مطلب است که اندیشه معتزله از مصادیق تفویض به شمار میآید.
بر پایه گزارشهای تاریخی، پس از چند دهه و با پیدایش تفکر اعتزال - که در این موضوع هم عقیده با قدریان بود - اندیشه نفی قدر و جریان قدریه به صورت مستقل ادامه حیات نداد و شاهدی بر حضور گروهی با عنوان «قدریه» و مخالف با معتزله در نیمه دوم سده دوم در دست نیست. با اینحال تعابیر به کار رفته در روایات و گزارشهای موجود در منابع حدیثی با عناوینی چون «قدری» و «قدریه» نشان از حضور اندیشهای با این عنوان در جامعه آن روز دارد. با توجه به اینکه از
1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۹۹.«فزعم اکثرهم ان الباری لا یوصف بالقدرة علی ما أقدر علیه عباده علی وجه من الوجوه».
2.. قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۸، ص۱۰۹-۱۶۱؛ همچنین نک: قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۳۷۵؛ قاضی عبدالجبار، المحیط بالتکلیف، ص۳۵۶-۳۶۶. قاضی در این آثار به دیدگاه مشایخ خود و پیشینیان از معتزله مثل علّاف و نظام اشاره کرده است.
3.. قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۸، ص۳.
4.. شیخ صدوق، التوحید، ص۳۸۲؛ منسوب به علی بن موسی الرضا علیه السلام، فقه الرضا، ص۳۴۹.