مخلوق به قدرت و اراده حق تعالی میداند، عملاً نظریهای جبرگرا پدید آوردهاند.
نظریه تفویض معتزلی نیز حاصل قرائت و فهم ویژه متکلمان معتزلی از این مبانی است. معتزلیان بر خلاف اصحاب حدیث، اصل را بر اراده و فاعلیت مطلق الهی قرار ندادند. از نظر ایشان اگرچه خداوند مرید است، اما اراده خدا به اعمال بندگان تعلق نمیگیرد، چون یک فعل تنها متعلق یک اراده است و تعلق دو اراده به یک فعل روا نیست. البته اراده تشریعی خداوند که نتیجه آن تکلیف بندگان است، متوجه افعال بندگان خواهد بود، اما این تکلیف نیز شروطی دارد. تکلیف به عنوان فعل خداوند، باید نیکو و منزه از جهات قبح باشد و از آنجا که در نگاه معتزله، عقل بهترین معیار در شناخت خوب و بد است، شرایط تکلیف و مکلَف باید از نظر عقل، مطلوب و پسندیده باشد.
از اینجاست که نقش استطاعت به عنوان محور اصلی در فاعلیت انسان پررنگ میشود. یکی از مهمترین شرایط تکلیف توان و طاقت مکلَف بر فعل مورد تکلیف است. در این نظام، عقل به عنوان معیار برای تشخیص حسن و قبح، اهداف و حدودی را الزام میکند. متکلم معتزلی همانگونه که وجود استطاعت پیش از فعل را شرط صحت و جواز تکلیف میشمارد، وجود و تعلق اراده دیگری نسبت به فعل انسان را مستلزم جبر و در نتیجه قبیح و ناپسند میشمارد. این دیدگاه سبب میشود متکلم معتزلی، افعال بندگان و حوزه تکالیف را از دایره اراده تکوینی خداوند خارج کند و دو حوزه فاعلیت مستقل از یکدیگر ترسیم نماید. در یک حوزه، قدرت و اراده الهی نافذ و حکمفرماست و در حوزه دیگر، اراده انسان و استطاعت او نقش تعیینکننده دارد و انسان به قدرت و اراده خویش و آزاد از هرگونه تحدید و قیدی، فاعل ما یشاء و مسئول کردار خویش خواهد بود.
این نظام فکری، هم در حوزه صفات و افعال الهی و هم در زمینه قدرت و اراده انسان، با دیدگاه اصحاب حدیث اختلاف نظر دارد؛ اگرچه فاعلیت حقیقی و آزاد