فرد، جبر فلسفی ناشی از ضرورت علّی - معلولی حاکم بر هستی و یا جبر کلامی ناشی از پذیرش حاکمیت فعل و اراده الهی. در مقابل، جریانهای فکری دیگری نیز برای نشان دادن نقش انسان در سرنوشت خویش و با تأکید بر فاعلیت حقیقی انسان، تلاش کردهاند نقش عوامل پیرامونی را انکار و یا ناچیز شمارند.
اگر چه جریانهای فکری جبرگرا و یا تفویضگرا میتوانند برخاسته از مبادی فکری متنوع و متفاوتی باشند، اما به طور کلی این مسئله در سنتهای دینی، وابسته به علم و اراده الهی است و بر اساس خوانشی که از ارتباط میان اراده انسان با اراده و علم الهی تصویر میشود، پدید میآیند. در سنت اسلامی نیز جریانهای مختلف کلامی تلاش کردهاند با ارائه تحلیلی از علم و اراده الهی، فاعلیت حقتعالی و نسبت آن با فاعلیت انسان را تبیین کنند و در این میان، نظریههای مختلف و گاه متعارضی پدید آمده است. اما نخستین و شاید فراگیرترین دیدگاه، اندیشه جبرگرا است که اراده انسان را در تعارض با اراده خداوند و مقهور اراده او میپندارد. در این بخش تلاش میشود زمینههای پیدایش این اندیشه در منابع معرفت کلامی (قرآن و سنت) بازشناسی شده و البته با کاوشی در ریشههای تاریخی مسئله در سنتهای جبرگرایِ پیشین، عوامل درونی و بیرونی پیدایش مسئله «ناسازگاری اراده خدا و اراده انسان» تحلیل شود.
ریشههای تاریخی مسئله
انگاره تعارض قدرت و اراده مطلق الهی با آزادی اراده انسان، پیش از ظهور اسلام و پیدایش جریانهای کلامی جبرگرا، در سنتهای یهودی ـ مسیحی و حتی در فرهنگهای مشرکانه نیز وجود داشته است.
برداشتهای جبرگرایانه در سنّتهای دینی، بازبسته دیدگاه ادیان در موضوع شمول اراده الهی است. اگرچه در سنّت فلسفی یونانِ باستان نیز اندیشه جبرگرا قابل