پس فقط امامان صلاحیت دارند و تنها برای آنها مقدور است که قرآن را به روش درست تفسیر کنند، سایر مسلمانان میبایست در مسائل دینی فقهی به امام مراجعه کنند؛ آنان تنها مرجعی هستند که قادرند اطلاعات درستی از اصول قرآن را در اختیار انسانها قرار دهند. ازاینرو هنگامی که ابداع قواعد نو و جدید در مسائل فقهی در میان مردم رایج گشت، که به نوعی استقلال در فهم را در پی داشت، امامان به مخالفت با آن برخاستند؛ چه اینکه در غیر این صورت موقعیت مرکزی و جایگاه ضروری امامان در جهانبینی امامیه از بین میرفت. لذا کلام، قیاس و رأی مورد ملامت ایشان قرار گرفت، و بسان نیروهای گریز از مرکز معرفی شدند که موجب میشدند آیین اسلام و مسلمانان از راه حقیقی که امام مظهر آن است، دور شوند.۱ نهتنها قرآن مبهم و پیچیده است، بلکه کل نظام فقهی دینی اسلام فراتر از قدرت فهم انسان است. به عنوان نمونهای خیلی روشن میتوان به این مورد اشاره کرد: وقتی عادت ماهانه زن با ایام روزه مصادف میشود، هرچند مجاز نیست که روزه بگیرد اما بعد از ماه رمضان میبایست تعداد آن روزها را قضا کند. اگر قیاس را مبنا قرار دهیم، زنان میبایست نماز خود را نیز قضا کنند، اما حقیقت این گونه نیست، چه اینکه آنها تنها مکلف به قضای روزه هستند، نه نماز.۲ به این ترتیب قیاس و رأی، ابزارهای مطمئنی برای یافتن پاسخ سؤالات نیستند، بلکه همه علومی که مردمان به آن نیازمندند به امامان واگذار شده است.۳
با این نگاه، دانش تفسیر قرآن و کاربستهای آن در مسائل دینی و فقهی ماهیتی مرموز پیدا میکند، زیرا فعالیتهای علمی راجع به قرآن و سنت برای انسانهای عادی در نهایت به جایی نمیرسد. این جنبه مرکزیت داشتن شخص امامان از یک سو آموزه امامت را توجیه میکند، اما از سوی دیگر میتوان آن را ابزاری دانست که میزانی از یکپارچگی در عقاید شیعه را تضمین میکند. بنابراین، دستکم به لحاظ نظری، دیگر هیچ گونه تضادی هم بین پذیرش قرآن و وفاداری نسبت به امامان وجود ندارد، چه اینکه تنها امامان میتوانند راهنمای رسیدن به قرآن باشند. به بیانی مبالغهآمیز میتوان گفت: قرآن همان چیزی است که امام آن را در قالب تفسیر بیان میکند. در اینجا به طور نظری با یک مدل تفکر فقهی کلامی که